نظریه مشورتی

نظریه مشورتی

فردی به پرداخت مهریه محکوم می‌شود و پیش از درخواست محکوم‌لها مبنی بر توقیف ملک، تنها ملک مسکونی خود را به برادرش انتقال داده و سند رسمی به نام وی صادر شده است با طرح دعوای ابطال سند مالکیت از سوی محکوم‌لها، حکم بر ابطال انتقال صورت‎گرفته و سند آن صادر می‌شود

نظریه-مشورتی وکیل 

فردی به پرداخت مهریه محکوم می‌شود و پیش از درخواست محکوم‌لها مبنی بر توقیف ملک، تنها ملک مسکونی خود را به برادرش انتقال داده و سند رسمی به نام وی صادر شده است. با طرح دعوای ابطال سند مالکیت از سوی محکوم‌لها، حکم بر ابطال انتقال صورت‎گرفته و سند آن صادر می‌شود.

در حالی که ملک در ید مستأجر است و محکوم‌علیه خود مستأجر ملکی دیگر است. آیا ملک مسکونی مذکور از مستثنیات دین خارج است؟ آیا کل ملک قابل توقیف و مزایده است؟

با عنایت به بند «الف» ماده ۲۴ قانون نحوه اجرای محکومیت‌های مالی مصوب سال ۱۳۹۴ و تبصره یک آن، منزل مسکونی که در حد نیاز و شأن عرفی محکوم‎علیه در حالت اعسارش است، در صورتی جزء مستثنیات دین تلقی می‌شود که علی‌الاصول محل سکونت بالفعل وی باشد. بر این اساس، در فرض سوال که محکوم‌علیه ملک را بعد از صدور حکم به برادر خود منتقل کرده و سپس با ابطال سند انتقال و استقرار مالکیت قبلی، با اجاره یا رهن دادن منزل مسکونی خود، منزل دیگری را اجاره یا رهن کرده است، جزو مستثنیات دین نیست و کل ملک قابل توقیف و مزایده است؛ مگر اینکه مرجع قضایی رسیدگی‏کننده بر اساس موضوعاتی همچون خصوصیات زمانی، مکانی، وضعیت اعاشه، تأهل و عائله‎مندی محکوم‎علیه، تشخیص دیگری داشته باشد.

چنانچه بعد از صدور رای بدوی، شاکی اعلام گذشت کند و پرونده به لحاظ فرجام‎خواهی محکوم، به دیوان عالی کشور ارسال و رای عینا تایید شود، با توجه به اینکه رسیدگی دیوان عالی کشور شکلی است، آیا می‎توان پرونده را در راستای ماده 483 قانون آیین دادرسی کیفری به دادگاه کیفری یک ارسال کرد؟

اولا اگرچه درخواست محکوم‎علیه از دادگاه صادرکننده حکم قطعی مبنی بر تجدیدنظر در میزان مجازات، برابر ماده 483 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب سال 1392، علی‎الاصول مستند به گذشت شاکی پس از قطعی شدن حکم است، اما در مواردی که گذشت شاکی پیش از قطعی شدن حکم محقق شده باشد، با توجه به فلسفه وضع ماده یادشده، دادگاه باید به درخواست محکوم‎علیه ترتیب اثر بدهد. ثانیا نظر به اینکه دیوان عالی کشور مرجع نقض و ابرام آراء صادره از دادگاه‎هاست و به مرجع مذکور، دادگاه اطلاق نمی‎شود، چنانچه رأی دادگاه بدوی در دیوان عالی کشور ابرام شود، مرجع صالح برای اعمال ماده 483 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب سال 1392 دادگاه صادرکننده حکم نخستین است.

آیا دادرس دادگاه کیفری دو می‏تواند به عنوان دادرس دادگاه کیفری یک به پرونده‏ها رسیدگی کند؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، صدور ابلاغ از ناحیه چه مرجعی است؟

با توجه به تفکیک دادگاه‎های کیفری در ماده 294 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب سال 1392 و تعیین صلاحیت هر یک از دادگاه‎های کیفری به موجب مواد بعدی، و با ملاحظه مواد 296 و 297 این قانون که در مقام بیان ترکیب قضات دادگاه‏های کیفری یک و انقلاب است، منظور از دادرس علی‏البدل در تبصره 2 ماده 296 قانون یادشده، دادرس علی‎البدل دادگاه کیفری یک و نیز منظور از دادرس علی‎البدل مذکور در ماده 297 این قانون، دادرس علی‎البدل دادگاه انقلاب است. بنابراین هر یک از دادگاه‎های پیش‎گفته با توجه به صلاحیت و وظایف و اختیارات خود، علی‎الاصول دارای دادرس علی‎البدل جداگانه و مخصوص به خود است و بدوی بودن هر یک از دادگاه‎های کیفری یک و انقلاب موجب وحدت دادرس علی‎البدل آنها نمی‎شود.

منبع : روزنامه حمایت

    

مشترک شدن در خبرنامه!

برای دریافت آخرین به روز رسانی ها و اطلاعات ، مشترک شوید.