×

حکایت جالب وکیل و موکل

حکایت جالب وکیل و موکل

حکایت جالب وکیل و موکل

حکایت-جالب-وکیل-و-موکل وکیل 

نقل است در ایام ماضی، روزی موکلی در گردابی گِرفتار و بخود بگُفتی، ای کاش وکیلی مییافتمی و رفع گرفتاری. چندی بجُستی تا وکیل حاذقی بیافتی و به نزد وی برفتی.
وکیل بِفرمود ای فلان، حق الوکاله چند در کیسه داری تا بدادی و رفع بلا آید به میان. بگفتا ای وکیل من سخت محتاجم و هر چه بگوئی بدیده مِنت قبول داشته، و سخت برآشفتی و گریه و مویه چندان نِمودی تا دل وکیل به رحم آمدی.
وکیل گفته مُرشد فراموش نمودی که بسا گرفتاران به گل مانده، بعد از رفع بلا، حق الوکاله، به لگد مزد زحمات بدادی. فی الحال قبول وکالت بکردی و تلاش مکرر تا رفع مشکل پدیدار و آنگه مطالبه حق الوکاله نِمودی.
واما در این هنگام، موکل از بند رسته، چشم گِرد نمودی، گونه سیه کردی و سخن به تندی دراز که ای داد ای بیداد!
اینجا بود که شاعر بگفتی:
چو شخصی گرفتار گردد به بند      وکیل مدافع به نزدش خداست
چو گردد خطر اندکی مرتفع      بگوید وکیل هم یکی ز اولیاءست
چو گردد زبند بلا او رها           بگوید وکیل هم یکی مثل ماست
چو نوبت به حق الوکاله رسد      وکیل آن زمان دیو یا اژدهاست

خلاصه آنکه: ای طالب وکالت
از قبل حق الوکاله به انصاف روا دار و محکم بگیر، تا به بعد، گرفتاری نیاید به کار.

کلید واژه ها : حکایت جالب وکیل و موکل

نقل از سایت حق گستر

    

پست های مرتبط

نظرات (1)

  • محمد اورنگی1390-07-11 پاسخ

    سلام متاسفانه بعضی ازوکلای محترم ( خیلی کم ) برای پول حاضرمیشوند موکلین خودرا تشویق به نوشتن وتنظیم معامله صوری ودروغی میکنند حتی نحوه نوشتن معاوضه صوری باشرط خیارفسخ را بصورت چرکنویس دست موکلین میدهند ومیگویند تاریخ انرا مقدم برمعامله اصلی بنویس ودو شاهد دروغی هم امضا کنند. ودردادگاه هم سوگند بخورید این قرارداد تاریخش صحیح است .تا من عقد اصلی را باطل کنم. اینگونه وکلا شرف..............ن...........

افزودن نظر

مشترک شدن در خبرنامه!

برای دریافت آخرین به روز رسانی ها و اطلاعات ، مشترک شوید.