×

آزادی از منظر حقوق اسلامی

آزادی از منظر حقوق اسلامی

آزادی از منظر حقوق اسلامی

آزادی-از-منظر-حقوق-اسلامی وکیل 

سیدجعفر حسینی (مشاور حقوقی دانشگاه صنعتی سهند و دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق بین‌الملل )

مقدمه:

حقوق بشر را می‌توان از نظرهای گوناگون مورد توجه قرار داد یکی از این رویکردها، توجه به حقوق بشر از زاویه بررسی مبانی دینی آن است، یکی از مهمترین این مسأله آزادی است، آزادی کلمه مقدسی است که تمامی ملت‌ها، اقوام و افراد بشر، طبعاً خواستار حقیقت آن بوده‌اند و برای بدست آوردن واقعی آن، همواره تلاش می‌کرده‌اند.

هم اکنون نیز، یک جنبش همگانی در سراسر جهان، حتی در نقاط دور از تمدن آفریقا و غیره که از لحاظ تمدن و فرهنگ بسیار عقب مانده هستند، علیه استبداد و استعمار شروع شده که امید است پایان این شب سیه، سپید، و تحصیل آزادی واقعی برای بشریت قطعی باشد.

لیکن، هنوز که هنوز است، بشریت، با آنهمه تلاش و فعالیتی که در طول تاریخ زندگی برای بدست آوردن «آزادی» کرده و آنهمه خون‌هایی که در این راه ریخته شده، نتوانسته است خود را از چنگال اهریمنانه استبداد، نجات دهد و آزادی به معنی واقع کلمه را بدست آورد.

آزادی چیست؟

واژه آزادی، از زیباترین واژگانی است که ذهن انسان از روز نخست با آن آشنایی دارد،آزادی، امیدبخش‌ترین مفهوم را شکل می‌دهد. زندگی با آزادی همراه است، زندگی بدون آزادی، زیبایی و جاذبه و امیدآفرینی ندارد، مفهوم آزادی، همان رهایی از بندها، قیدها، اسارت‌ها، محدودیتهای نارواست با کاربردهای گوناگون.

گفتار اول: آزادی در تفکر دانشمندان غربی ـ آزادی

به بیان‌های مختلفی از سوی متفکران غربی تعریف شده است:

منتسیکو مولف کتاب نفیس «روح القوانین» می‌نویسد، «هیچ کلمه‌ای به اندازه آزادی، اذهان را متوجه خود نکرده است و به هیچ کلمه‌ای معانی مختلف، مانند کلمه آزادی داده نشده است».

آنگاه معانی فراوانی برای این کلمه نقل می‌کند و در آخر کار معنی زیر را قبول می‌کند:

«آزادی عبارت از این است که انسان؛ حق داشته باشد؛ هر کاری را که قانون اجازه داده و می‌دهد، انجام دهد و آنچه که قانون منع کرده است و صلاح اونیست، مجبور به انجام آن نشود.1»

هرلد، لایسکی در کتاب «آزادی در دولت امروز» می‌نویسد:

«منظور از آزادی، نبودن مانع برای اوضاع و شرایط اجتماعی است که وجود آنها در تمدن امروز لازمه خوشبختی فرد است.»2

مولف کتاب «حقوق اساسی» آزادی را این گونه تعریف می‌کند: «آزادی عبارت از این است که اشخاص، بتوانند، هر کاری را که اصلاح و مقتضی بدانند؛ انجام دهند، مشروط بر اینکه اقدامات آنها صدمه‌ای به حق دیگران؛ وارد نکند و با حقوق جامعه منافات نداشته باشد».3تعریف‌هایی که گفته شد، مربوط به طرز تفکر دانشمندان غرب بوده است.

گفتار دوم: آزادی واقعی ـ اگر بخواهیم آزادی را به یک طرز صحیح و معقولی که با بی بند و باری نیز مخالف باشد،تفسیر کنیم، باید بگوئیم: «آزادی عبارت از نبودن مانع؛ در سر راه اندیشه درست و اعمال شایسته است.»

به عبارت دیگر: «آزادی حالتی است در انسان که به موجب آن شخص می‌تواند آنطور که اراده کند، رفتار کند و این در مواردی است که قوانین الزامی(امر و نهی) نداشته باشد.»4

مبحث دوم: اقسام آزادی ـ آزادی دارای مصادیق فراوانی است که مهمترین آنها اقسام ذیل است:

1ـ آزادی فردی یا شخصی

2ـ آزادی سیاسی

3ـ آزادی مدنی

4ـ آزادی دینی (مذهبی)

ما هرکدام از اقسام آزادی را به طور اختصار توضیح می‌دهیم.

گفتار اول: آزادی فردی یا شخصی

منظور آزادی فردی یا اختیار نفس این است که هر فرد به‌طوری که بتواند از هر نقطه جهان به نقطه دیگر مسافرت کند یا نقل مکان کند و از توقیف بدون جهت محفوظ و مصون باشد.5

به عبارت دیگر منظور از آزادی شخصی، این است که: هر کس حق دارد، همانطوری که خدا او را آزادآفریده و به او اراده و اختیار داده است، سرنوشت زندگیش را شخصاً تعیین کند و تحت نفوذ جائرانه دیگران، قرار نداشته باشد. این اصل می‌گوید: هیچ فردی حق ندارد، روی تمایلات و هواهای نفسانی، دیگران را تحت تملک و عبودیت خود درآورد و مالک بر جان و مال و اراده و افکار آنان باشد.

گفتار دوم: آزادی سیاسی ـ از آزادی سیاسی دو موضوع زیر منظور است: الف) هر فردی از افراد ملت، حق دارد، هر منصبی از مناصب اداری مملکت را که شایستگی تصدی آن را داراست اشغال کند و در پی‌ریزی تشکیلات سیاسی و اجتماعی خود سهیم باشد و هیچ عاملی نمی‌تواند او را از این حق قانونی و طبیعی محروم کند و اداره مملکت را به عده خاصی اختصاص میدهد.

ب) هر فردی از افراد مملکت، حق دارد نظرات اصلاحی و انتقادی خود را به طور آزاد و بدون هیچگونه بیم و هراسی ابراز کند، این حق شامل آزادی بیان و قلم و تشکیل احزاب و اجتماعات و انجمن‌ها خواهد بود.

محرومیت از تصدی مناصب ـ بشریت، در طول زندگی پر از فراز و نشیب خود، کمتر توانسته است از نعمت این نوع آزادی سیاسی، برخوردار شود، بلکه همواره گرفتار نظام‌هایی نادرست بوده است که مشاغل مهم مملکتی را در انحصار گروه خاصی قرار می‌داند و اکثریت مردم را از تصدی مناصبی که شایستگی آن را داشته‌اند، محروم می‌کرد.

در یونان نظام حیات ملی مردم را نظام طبقاتی تشکیل می‌داد، یعنی مردم هر شهری به سه طبقه تقسیم می‌شدند که از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ حقوقی و قانونی، از همدیگر متمایز بودند، طبقه غلامان، طبقه خارجیان و طبقه اتباع.6

کشور رم نیز از لحاظ نظام طبقاتی، دست کمی از کشور همسایه خود «یونان» نداشت و به مقتضای حکومت اشرافی که در آنجا مرسوم بوده، لیاقت و شخصیت ذاتی افراد، مورد نظر نبوده است و چه بسا افراد لایقی در میان طبقه فقرا و متوسطان پیدا می‌شدند که از هر حیث، شایستگی مقام سناتوری، قضاوت و فرمانروایی را داشتند اما طبقه نجباء و اعیان به هیچ‌وجه به آنها مجال تصدی چنین مقامی را نمی‌دادند.

و به‌طور کلی، نظام طبقاتی، ملت روم را نیز به چهار دسته «اشراف، شوالیه، متوسطان و بردگان» تقسیم کرده بود و به هر کدام از آنها جز در دایره مخصوصی اجازه فعالیت، نمی‌داد.7

طبق معتقدات مذهبی هندوها، آحاد ملت به 5 طبقه زیر تقسیم میشدند:

1ـ بر همنان که از قسمت علیای سر «بر همای خالق» آفریده شده‌اند.

2ـ کشایرا یا حکام و جنگجویان.

3ـ ویسیا یا کشاورزان و بازرگانان

4ـ سودرا یا صنعت گران، کارگران و سیاحان

5ـ پاریا یعنی نجس‌ها

طبق معتقدات مذهبی هندوها، هر یک از این طبقات، در همه امور زندگی فردی و اجتماعی خود، از قبیل زناشویی، حضور در معابد، غذا خوردن، مشاغل و غیره از طبقات دیگر، بکلی ممتاز و جدا هستند و حق ندارند جز با افراد هم طبقه خود آمیزش داشته باشند و یا به مشاغل و کارهای طبقه دیگر، اشتغال ورزند.

حکومت اشرافی ایران باستان، مانند دیگر کشورهای آسیایی و اروپایی براساس نادرست نظام طبقاتی پایه‌ریزی شده بود و مردم به چند طبقه متمایز از هم تقسیم می‌شدند: 1ـ روحانیون 2ـ جنگجویان

3ـ دبیران یا کارمندان دولت 4ـ توده ملت یعنی کشاورزان، صنعتگران، سوداگران، صاحبان هنرها و حرفه‌های گوناگون.و هیچ کس از آحاد طبقات حق نداشت از دایره امتیاز طبقه مخصوص به خود خارج شود و مشاغل دیگران را برعهده بگیرد.8

آزادی سیاسی در عصر حاضر

بشریت نه فقط در دوران‌های گذشته گرفتار نظام‌های غلط طبقاتی و از آزادی‌های سیاسی محروم بوده است بلکه در قرن بیستم هم، با همه پیشرفت‌هایی که در قسمت‌های صنعت و دانش، نصیبش شده، هنوز نتوانسته است به افراد لایق آزادی‌های سیاسی به معنی واقعی اعطا کند.امروزه در کشورهای بزرگ و به ظاهر آزاد جهان که براساس چند حزبی اداره می‌شود، در مقام عمل و واقع، اصل مهم آزادی سیاسی به معنی حق دخالت داشتن تمام افراد ملت، در امور جاری مملکت و انتخاب شدن و راه یافتن به پارلمان، اشتغال به مشاغل و مناصب گوناگون سیاسی و اداری کشور به‌طور صحیح وجود ندارد، در حقیقت صاحبان زور و زر دارندگان مقاصد مخصوصند که مشاغل و مناصب را دست به دست، می‌گردانند!

گفتار سوم: آزادی مدنی

ـ به این معنی است که هر فردی در دایره قانون، حق هرگونه فعالیتی را دارد و هیچکس نمی‌تواند احدی را از انجام کارهایی که قانون برایش، جایز شمرده است، باز دارد و در امور دیگران، تصرف عدوانی کند، مصادیق این نوع آزادی عبارتند از:

1ـ آزادی در مسکن 2ـ آزادی در کار و پیشه

آزادی در مسکن ـ منظور از آزادی در مسکن در دنیای امروز این است که هر فردی حق دارد در داخل کشور، هر کجا که دلش خواست، سکونت کند و هیچکس بدون اجازه او یا اجازه قانون، حق ندارد وارد منزل او شود.

آزادی در کار ـ تاریخ گواهی می‌دهد که: از دیرباز گروهی افراد زحمت کش و کارگر زیر نفوذ و قدرت عده کمی از فئودال‌ها و عزیزان بلاجهت، بکار و تلاش اشتغال داشتند ولی ثمره زحمت و فعالیت آنها، جز غذای اندک، بهره دیگری نداشت، همه منافع کار و زحمت آنها به جیب آن ستمگران زالو صفت می‌رفته است.

کارگران بینوا هر فرمانی که از کارفرمایان صادر می‌شد، ناگزیر به اطاعت و فرمانبرداری بودند و در صورت مخالفت، عذاب و شکنجه‌های غیر انسانی بود که باید تحمل می‌کردند!

گفتار چهارم: آزادی در دین

ـ تاریخ بشریت که پیروان بعضی از مذاهب و ادیان، به خاطراختلافات دینی، کمتر رنگ صلح وآرامش را دیده و غالبا برای پاره‌ای از اختلافات به جان هم افتاده است و آتش جنگ و جدال آشتی‌ناپذیر را روشن کرده‌اند جرایم وحشتناکی که از راه تعصبات مذهبی در میان برخی از ادیان و مذاهب، پدید آمده گاهی آنچنان وحشیانه و غیر انسانی است که آدمی از شنیدن آن صحنه‌ها شدیداً متاثر شده و رنج می‌برد.

در دوران قرون وسطی، طی 7 قرن یعنی 1183ـ1134 که تاریخ آغاز و پایان رسمی محاکم تفتیش عقاید در اسپانیاست، بدترین وضع به چشم می‌خورد، در این دوران آن گونه که به تفصیل در کتب تاریخی آمده است، ده‌ها هزار نفر صرفاً به اتهام ارتداد و تخطی از دین رسمی در آتش سوزانده شدند و یا پس از شکنجه‌های فجیع به قتل رسیدند و اموالشان مصادره شد.

فصل دوم: آزادی از منظر اسلام

اسلام معتقد است خدای متعال علت ایجادی و جود و شئون وجودی انسان است و انسان و همه نعم و مواهب مادی و معنوی‌ای که در اختیار دارد مملوک اوست و از این گذشته و درجه بعدی، همه موجوداتی که برای انسان نوعی منشایت اثر دارند و در مراحل نازله علت پیدایش پاره‌ای از شئون وی می‌شوند، گونه‌ای مالکیت نسبت به برخی از شئون انسان می‌یابند. همه این مالکیت سبب ایجاد «حق» می‌شود. و این «حقوق» مسئولیت‌های عدیده‌ای بر عهده آدمی می‌نهد و بدین سان هر شخصی گذشته از مسئولیت اصلی اساسی که در برابر خدای متعال دارد، در قبال پدر و مادر، معلم و مربی خویش و نیز همه دیگر افراد جامعه که آرامش و آسایش زندگی انسان مرهون تلاش و کوشش آنان است و بدون وجودشان ادامه حیات آدمی اگر نگوئیم محال لااقل دشوار می‌شود، هم مسئول است.اسلام همانگونه که برای همه موجودات (و از جمله انسان) عبودیت تکوینی قائل است انسان را بعد تشریعی خدای متعال می‌داند و در برابر او مسئول است. از این دیدگاه، آزادی در مقابل موجودات به کلی غلط است. چنین نیست که بشر در برابر خدای متعال هم آزاد باشد و بتواند هر چه که می‌خواهد بکند. عبودیت تشریعی بشر یکی از اصول و مبانی حقوق اسلامی است. اصل در انسان مسئولیت است نه آزادی.

مبحث اول: انواع آزادی در اسلام

ـ از نظر جهان بینانه اسلام آزادی دارای مصادیق فراوانی است که مهمترین آنها اقسام بشرح ذیل است:
 
1ـ آزادی فردی یا شخصی

2ـ آزادی سیاسی

3ـ آزادی مدنی

4ـ آزادی دینی (مذهبی)

در این مجال به بررسی هرکدام از اقسام آنها می‌پردازیم.

گفتار اول: آزادی فردی از منظر اسلام

ـ این قسم از آزادی، از منظراسلام، به‌عنوان «یک حق طبیعی» برای افراد بشر شناخته شده است و همه مردم در حفظ این حق بکوشند و از تضییع آن، جلوگیری به‌عمل آورند.

هدف از رسالت، این بوده است که مردم را به عدالت وادار و آزادی صحیح و معقول را برای جامعه حفظ کند. «لقدارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان، یقوم الناس با لقسط.»9

ما پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنان، کتاب و میزان، همراه کردیم تا مردم را به عدالت وادار کنند. موقعی که فرعون دیکتاتور مصر سوابق نعمت خود را به رخ حضرت موسی(ع) می‌کشید که تو در میان ما بزرگ شدی و ما از تو نگهداری و سرپرستی کردیم، حال این چه نمک‌ناشناسی است؟ موسی(ع) در پاسخ او، مسأله سلب آزادی که فرعون برای مردم فراهم کرده و بنی‌اسرائیل را به عبودیت کشیده است این‌طور تقبیح کرده و مورد نکوهش قرار داد: «و تلک نعمه تمنها علی ان عبدت بنی‌اسرائیل»10. این چه نعمتی است که بر من، منت می‌گذاری، با آنکه فرزندان بنی‌اسرائیل را به بندگی خود، در آورده و از آنان سلب آزادی کرده‌ای؟!

این بیان، بخوبی می‌فهماند که سلب کردن آزادی دیگران و برده کردن مردم، گناهی است که هیچ عمل نیک و شایسته‌ای، گرچه تربیت و تکفل پیامبر بزرگی مانند حضرت موسی(ع) باشد، نمی‌تواند جبران زشتی و ناپسندی آن را کند.

اسلام، نه فقط شخص بیدادگر را که مردم را تحت عبودیت خود، درمی‌آورد سزاوار توبیخ می‌داند، بلکه کسانی را که در حفظ این حق طبیعی خود، نمی‌کوشند و با دست خویش، زنجیر بندگی را به گردن خود می‌اندازند، مستوحب نکوهش و عذاب می‌داند:

«اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله والمسیح ابن مریم، و ما امروا الا لیعبدوا الها لا اله الا هو سبحانه عما یشرکون»11 «غیر از خدا پدران روحانی و پیشوایان مذهبیشان را با مسیح؛ پسر مریم، ارباب و صاحب اختیارشان، قرار دادند و حال آنکه جز پرستیدن خدای یگانه که خدایی غیر او نیست، و از آنچه که با او شریک پندارند، منزه است، دستوری نداشتند».

حقیقتی که جای هیچگونه انکار و تردید نیست، این است که: خوشبختی و بدبختی، عزت و ذلت افراد و ملت‌ها بدست خود آنهاست، خداوند در قرآن می‌فرمایند: ان الله لا یغیر ما بقوم، حتی یغیروا مابانفسهم 12

و لذا امام علی(ع) در خطبة «قاصعه» وقتی پیروان خود را دعوت به مبارزه و جهاد و وحدت کلمه می‌کند از تاریخ گذشتگان یعنی فرزندان اسرائیل و اسحق استشهارگرفته می‌فرمایند:فراعنه آنان را به عبودیت و بردگی گرفتند و به سخت‌ترین عذاب گرفتارشان کردند و کاسه زهرآگین مشقت و بدبختی به تدریج، به آنها نوشاندند و بدین منوال، در ذلت مرگ‌آسا، و زیر یوغ استعمار فراعنه بسر می‌بردند، هیچ حیله‌ای برای نجات و راهی برای دفاع، نداشتند و هنگامی‌که فرزندان اسماعیل و اسحق بخود آمدند و تصمیم گرفتند در برابر بیدادگری فراعنه مبارزه کنند و آمادگی برای مشمول عنایت خدا واقع شدن، پیدا کردند «آنان از گرفتاریهای سخت، گشایش و رهایی داد و به آنها ارجمندی و آسودگی عطا فرمود، و به آنها عزت و آقایی داده شد».13

الناس کّلهم احرار، الامن اقر علی نفسه بالعبودیه. تمام مردم، آزاد آفریده شده‌اند، مگر کسانی‌که از روی اختیاربردگی را برای خود پذیرفته‌اند. 14

اسلام برای آن‌که هیچوقت هیولای بردگی سایه شوم خود را بر سر مردم نیفکند، پیروان خود را به داشتنی روح عزت و آزادگی تهییج و از فرومایگی و خوار شدن در مقابل دیگران، بر حذر داشته است. در این باره امام صادق(ع) میفرمایند: «خداوند، اختیار تمام کارها را بدست مومن سپرده است مگر اختیار خوار کردن خویش را که چنین اختیاری به او نداده است».15

گفتار دوم: موضع اسلام درباره بردگی

اسلام در زمان و محیطی ظهور کرد که بردگی امری رایج و شایع و نظام برده‌داری نظامی مشروع بود، قدر مسلم، اسلام، بردگی و برده‌گیری از طریق قهر و غلبه و تسلط بر افراد و به بندگی کشیدن آنها و نیز بردگی از طریق اعمال ولایت را به رسمیت نشناخته است.16 ولی نظام بردهداری را هم به صراحت ممنوع و ملغی اعلام نکرده بلکه برای آن احکام و مقرراتی وضع کرده است.

در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که نشان دهنده به رسمیت شناخته شدن وجود برده است: والذین هم لفروجهم حافظون،الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم‌غیر ملومین.17

اما این معنا نیز مسلم و مورد قبول همه است که اسلام سعی بلیغی در تمهید آزادی بردگان و رفتار انسانی و شایسته با آنها داشته است در کنار توصیه به عبادت خدا و نیکی به والدین و خویشان، رفتاری و احسان با بردگان توصیه شده است.

براساس گفته «سامی الدیب» حقوقدان سوئیسی فلسطینی تبار، قرآن به طور قاطع و الزام آور بردگی را از بین نبرد، ولی این معنی واقعیت دارد که قرآن به عنوان یک عمل خیرخواهانه و نیک، آزادی بردگان را مطرح کرد، به گفته او، قرآن الغای کامل بردگی را به طور مبهم مورد توجه قرار داد.18

خلاصه کلام این که عدم لغو صریح بردگی در اسلام و بیان مقررات و احکام مربوط به بردگی، نمی‌تواند دلیل این امر باشد که از نظر اسلام نظام بردگی و و صورتی از آن، مشروعیت دارد، تعبیرات قرآنی و بیانات مختلف پیشوایان دینی همه نشانگر آزادی ذاتی انسان و مملوک نبودن او برای انسان دیگری است.

و به هر حال نظر اسلام به سمت الغاء و امحای آن بوده و حال که از بین رفته است، به طور طبیعی الغای آن با دیدگاه اسلامی موافق است.

از همین روست که بند (الف) ماده 11 اعلامیه حقوق بشر اسلامی قاهره مقرر میدارد: «انسان، آزاد متولد می‌شود. هیچکس حق به برده کشیدن یا ذلیل یا مقهور کردن یا بهره کشیدن یا به بندگی کشیدن اورابه غیر خدای تعالی ندارد».

گفتار سوم: آزادی در چار چوب قوانین اجتماعی صحیح

در اسلام اصل بر این است که انسانها در گزینش راه و رسم زندگی آزاد باشند.

حال سئوال این است که آیا زمانی از این اصل عدول می‌شود؟ به تعبیر دیگر آیا ممکن است آزادی آدمیان محدود شود؟ پاسخ این است که بلی، چیزی که آزادی فرد را محدود می‌کند مصالح مادی و معنوی جامعه است، فرد آزاد است مادام که به مصالح جامعه آسیب و زیان نرسانده است بدین جهت است که اگر شخصی در صحنه اجتماع، کاملا رعایت قوانین اسلامی را می‌کند، یعنی مثلا به کسی ظلم نمی‌کند، تظاهر به فسق نداردو... اما در خلوتگاه خود، تارک الصلوه است. روزه خواری می‌کند شراب می‌نوشد و... چنین شخصی اگر چه مسئولیت شرعی و الهی دارد و در عالم آخرت مواخذه خواهد شد، اما مورد تعقیب و مجازات قانونی قرار نخواهد گرفت، چون فسق و فجورش پنهانی و دور از انظار بوده است در نتیجه هیچگونه ضرری به جامعه نزده است.

اما اگر کسی بخواهد که در ملاء عام روزه خواری کند، از این کار ممنوع می‌شود و در صورت انجام دادن چنین کارهایی، حد خورده یا تعزیر می‌شود، زیرا چنین کارهایی اگر چه موجب ضرر مادی نیست اما ضرر معنوی و فرهنگی زیادی برای جامعه بدنبال دارد.

آزادی سیاسی از دیدگاه اسلام

گفتار اول: تقسیم پستها براساس لیاقت

- اسلام برخلاف ملتهای متمدن زمان خود، که دیواری به عظمت دیوار چین، میان افراد بشر، پدید آورده، آنها را در دایره محدود نظام فاسد طبقاتی، محبوس کرده و از شکفته شدن استعدادها و بروز لیاقت‌ها و شایستگی‌ها جلوگیری می کردند، معتقد است هیچگونه مرزی که مانع رشد افکار و پرورش استعدادها باشد میان افراد بشر وجود ندارد همه باهم برادر و برابرند و می‌توانند از مزایای سیاسی و اجتماعی کشور اسلامی طبق لیاقت و شایستگی خود بهره‌مند شوند و ملاک برتری فقط در شایستگی و فضیلت ذاتی خلاصه می‌شود.

قرآن می‌فرماید: یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر وانثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم19

این آیه شریفه به صراحت اعلام می‌کند که همه اعم از سیاه و سفید، فقیر و غنی، آنکه حسب و نسب دارد و آنکه ندارد همه و همه مخلوق خدایند.

و خداوند است که زمین و آسمان و تمامی موجودات، آفریده و در ملک و قدرت او هستند، فرمان و حکمتش در حق هم یکسان، نافذ و جاری است، منتهی در مقام بندگی و اطاعت از فرمان حق، عده‌ای به وسیله تقوی و پرهیزکاری گوی سبقت را از یکدیگر ربوده و مقرب درگاه حق شده‌اند.

بنابراین مملکت اسلامی مال همه مردم است و همه آحاد ملت، در پی‌ریزی تشکیلات سیاسی و اجتماعی آن سهیمند و در تصدی مناصب اداری و غیره برروی همه باز خواهد بود.

پیامبر رحمت(ص) می‌فرمایند: باهم برابر گردید تا دلهایتان برابر شود؛ و به هم دست دهید تا مهر ورزید.20

گفتار دوم: آزادی از منظر علی (ع) - آزادی اجتماعی به همان گونه که در رفتار علی(ع) جلوه‌گر است در اندیشه آن امام همام به زیباترین شکل، نقش بسته بود که کتاب بزرگ و جاودانه نهج‌ا‌لبلاغه گواه آن است.

بدین خاطر بحث را در دو گزاره اندیشه و رفتار امام علی(ع) پی می‌گیریم:

الف) اندیشه- اندیشه تابناک امام علی(ع) فراسوی اندیشه‌های بشری است؛ اندیشه زلال وحی است و الهام گرفته از آن، از این روی، مرور زمان در آن راه ندارد، بلکه گذر زمان، مفهوم آنرا پویا و شکوفا می‌سازد.‏

امام علی(ع)می‌فرمایند:‌هان‌ای مردمان، پدر شما آدم، مرد یا زن برده متولد نکرد، همه انسانها آزادند.

ب) رفتار- امام این اندیشه والا و ناب را در رفتار خود، مو به مو پیاده کرد، همان‌گونه که در اصل حکومت، تحمیل را بر مردم روا نداشت در مدیریت و ارائه آن نیز، ارزشهایی اجتماعی را پیاده و جلوه‌گر کرد.

امام، آزادی را گستراند و هیچگونه تنگنایی که ارزشها را تهدید کند، پدید نیاورد و در رفتار سیاسی خویش این حقیقت را شکوفا کرد، تا برای همگان الگو باشد.

پس از مرگ عثمان در زمان بیعت مسلمانان با آن حضرت، ایشان می‌فرمایند: و لا تکون بیعتی الا عن رضا المسلمین21 بیعت من، جز با رضا و خشنودی مسلمانان نبود.

آزادی مدنی از منظر اسلام

آزادی در مسکن - این قسم از آزادی مانند اقسام دیگر آن، مورد حمایت اسلام است، چون اسلام، تمام سرزمین‌های اسلامی را مال همه مسلمانان می‌داند به این دلیل به آنها اجازه می‌دهد هر کجا خواستند سکونت کنند.

پیامبر اکرم (ص) می‌فرمایند: همه سرزمین‌ها متعلق به خداست و بندگان نیز، بندگان اویند، پس هر کجا موجب خیر و سعادت شما است، اقامت کنید.22

افراد مفسد تبعید می‌شوند -کسانی که با اعمال نابکارانه خود، امنیت عمومی را در خطر می‌اندازند و از راه ارعاب و ترس در دل دیگران در زمین فساد می‌کنند، اسلام ازاینگونه افراد سلب«آزادی در مسکن»، می‌کند و اینان را محکوم به تبعید می‌کند.

قرآن صریحا دستور تبعید افراد مفسد فی الارض و کسانی که قوانین الهی را زیرپا می‌گذارند و سلب امنیت از مسلمانان می‌کنند را صادر کرده است.23

همچنین درباره علی(ع) نقل شده است که: آن حضرت دو نفراز مفسدان را از کوفه به بصره تبعید کردند.24

آزادی درکار- اسلام، با آنکه در دورانی به جامعه بشری عرضه شد که در سراسر زندگی مردم آن‌روز این رسم غلط حکمفرما بود، در عین حال با قاطعیت به جنگ این نوع تحمیل‌ها و سلب آزادی‌ها رفت، بیگاری و کار اجباری را که با شرف و عزت انسانی مخالف است، نادرست و غیر انسانی اعلام کرد.‏

امیرمومنان علی (ع) در جواب مردی که به ایشان مراجعه و برای احیای نهر آبی که به منظورآبادانی سرزمینی تقاضای صدور دستور بیگاری گرفتن از مردم و کار اجباری را می‌کرد، فرمود:‏ لست اری ان اجبراحدا علی عمل یکرهه.25

من صحیح نمی‌دانم کسی را به کاری که دوست ندارد وادارم و به بیگاری و کار اجباری تحمیل کنم.

پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: فرمانبرداری از هیچ کس در نافرمانی خدا روا و حلال نیست، چرا که فرمانبرداری و همراهی فقط در کار نیک و عادلانه است.26

دیدگاه اسلام درباره دین

در این‌که اسلام دین توحید است، بحثی نیست، از نظر اسلام بت پرستی و شرک و کفر در شان انسان نیست و خداوند نیز شرک و کفر را از انسان نمی‌پذیرد و افراد مشرک را نمی‌بخشد: ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک.27

و در عین حال سراسر آیات قرآن مشحون از دعوت انسان به تعقل و تفکر و آزاد اندیشی و دوری از تعصب و تقلید کور کورانه و تشویق پذیرش عقیده صحیح با استدلال و برهان است.

اسلام معتقد به همزیستی مسالمت آمیزمذهبی است.

کسانی که با متون اصیل و مدارک دست اول اسلامی و تاریخ پر ازفراز و نشیب آن آشنایی درستی داشته باشند به خوبی می‌دانند اسلام که از 14 قرن قبل، نه فقط به پیروان مذاهب آسمانی، حق حیات می‌دهد و نسبت به آنان کوچکترین اهانت و تحقیر را روا نمی‌دارد، بلکه خود را موظف می‌داند که در قلمرو حکومت خویش از آنان حمایت کند و وسایل رفاه و آسایش آنان را به نحو شایسته‌ای فراهم کند.

برای این‌که با حقیقت این امر آشنا شویم به طرح مسایل زیر می‌پردازیم.

الف - اکراه و اجبار در اعتقادات قلبی راهی ندارد -در قرآن مجید آمده است: لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی28. دین اکراه و اجبار نیست، زیرا راه سعادت و کمال، از گمراهی باز شناخته شده‌است.

همچنین قرآن می‌فرماید: لو شاء ربک لآمن من فی‌الارض کلهم جمیعا افانت تکره الناس حتی یکونوا مومنین.29

ای پیامبر اگر پروردگارت بخواهد، همگی مردم روی زمین، ایمان می‌آورند، آیا تو برای آنکه مردم، ایمان بیاورند می‌خواهی آنان را مجبورکنی؟

باز در قرآن آمده است: ما علی الرسول الا البلاغ و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون.30

وظیفه پیامبرجز ارشاد نیست، خدا آنچه که آشکار کنید و یا نهان دارید، می‌داند.

پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند:من به دین و آئینی ساده و آسان برانگیخته شده‌ام،و هر کس با روش من مخالفت کند از من نیست.31

امیرمومنان علی (ع) می‌فرمایند: انسانها دو دسته اند، یا برادر دینی تواند و یا در آفرینش با تو یکسانند.

ب) بحث و مناظره بر اساس منطق و استدلال- اسلام در عین حالی که عقاید پیروان ادیان آسمانی را محترم می‌شمارد، قسمتی از محتویات مذهب آنان را نادرست و غیر منطقی می‌داند، لذا به پیروانش دستور می‌دهد: در مقام ارشاد و هدایت آنان، برآیند، لیکن هنگام بحث و مناظره با آنان سعی کنند گفتارشان براساس منطق و استدلال و قانع کردن وجدان آنان استوار باشد. نه جار و جنجال و خشونت ناشی از تعصبات بی جا. ولاتجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن ـ با اهل کتاب جز با بهترین و موثر‌ترین روشها بحث و مناظره نکنید.

نتیجه گیری ‏

بنابر آنچه به اجمال در خصوص آزادی در منظر حقوق اسلامی گفته شد مشخص می‌شود که در حدود 1450 سال پیش و در زمانی که غبار تیره‌ای از جهالت و نادانی بر افکار و عقول مردم جهان سنگینی می‌کرد و بیدادگری و ظلم و ستم به اوج خود رسیده و عدالت و فضیلت در مراکز قدرت غرب و اروپا زندانی شده بود و فساد و تباهی همه جا را فرا گرفته بود و دیکتاتوری و خودکامگی اجازه نفس کشیدن به کسی را نمی‌داد و بنیان جامعه بر اساس نظام پوسیده طبقاتی و تئوری غلط تبعیضات نژادی، استوار بود و به جای امنیت و ثبات، اضطراب و دلهره و هرج و مرج برآنان حکمفرما بود؛ در چنین وضعی بود که نور اسلام در آن پرتو انداخت و از فروغ تابناکش جهان تاریک روشن شد، اسلام دانش و فرهنگ را بسط داد، بساط بیدادگری و خودکامگی را برچید، عدالت و فضیلت را همگانی کرد و احکام قوانین الهی را به بشریت به ارمغان آورد.

پس روشن و پر واضح است آنچه که در خصوص آزادی که یکی از اصول حقوق بشر حقوق اسلامی است بیان شد، کما و کیفا بسیار گسترده تر، جامع‌تر و فراتر از آزادی در اعلامیه جهانی حقوق بشر که در 10 دسامبر 1948 در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسیده است، می‌باشد و می‌توان مدعی شد که همه این گونه اعلامیه‌ها جنبه درون دینی دارند.

امید است با استفاده صحیح از آموزه‌های عمیق دین مبین اسلام و عمل به احکام و موازین آن جهانی همراه با صلح و آرامش را شاهد باشیم. انشاءالله‏

منابع و ماخذ:

قرآن

نهج الفصاحه

نهج البلاغه

قربانی، زین العابدین/ اسلام و حقوق بشر/دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران 67

جوادی عاملی، عبدالله/فلسفه حقوق بشر/نشر اسرا،قم75

حیدری نراقی، علی محمد/ رساله حقوقی امام سجاد(ع)/ نشر نراقی، قم 86‏

مهرپور، حسین/ نظام بین المللی حقوق بشر/ نشر اطلاعات، تهران 87‏

احمدی، حبیب الله/ امام علی (ع) و جمهوریت/نشر فاطمیا، قم 79‏

جعفری لنگرودی، محمد جعفر/ترمینولوژی حقوق/ تهران 67

پی نوشت ها:
 
1 ـ روح القوانین چاپ چهارم ص 292

2 ـ مجله فردوسی مهرماه 1346

3ـ حقوق اساسی ـ ص 224

4ـ ترمینولوژی حقوق، دکتر جعفری لنگرودی

5 ـ اصل 9ـ10ـ14 متمم قانون اساسی ایران

6 ـ تاریخ ملل شرق و یونان ـ ج2 ص 245

7 ـ تاریخ روم ـ ج 1 ـ ص141ـ152

8 ـ تاریخ ایران باستان

9 ـ سوره حدید، آیه 25

10 ـ سوره شعراء، آیه 21

11 ـ سوره توبه، آیه 31

12 ـ سوره رعد، آیه 13

13‏ - نهج‌البلاغه - خطبه قاصعه‏

14‏ - وسایل- ج3 ص 243‏

15 - وسایل - ج6 ص 424‏

16‏ - علامه طباطبایی تفسیرالمیزان- ج6‏

17‏ - سوره مومنون آیات 5 و 6‏

18- ‏ALDEE, op. CIT,P. 267‎

19‏- سوره حجرات - آیه 13‏

20 – نهج الفصاحه - حکمت 289‏

21 - تاریخ الامم والمکوک، جریر طبری- ج4 ص 152‏

22 - نهج الفصاحه - ص 223‏

23‏ - سوره مائده - آیه33‏

24‏ - تفسیر المیزان -ج 5 - ص 360 ‏

25 - عدالت و قضا در اسلام -ج 1 ص208‏

26‏ - نهج الفصاحه - ص 465‏

27‏ - سوره نساء - آیه 116 ‏

28‏- سوره بقره - آیه 256 ‏

29‏ - سوره یونس - آیه 99‏

30‏- سوره مائده - آیه 99 ‏

31‏ - نهج الفصاحه - ص 203‏
 
منبع : روزنامه اطلاعات - دوشنبه 5 دی1390 ـ شماره 25210

    

پست های مرتبط

افزودن نظر

مشترک شدن در خبرنامه!

برای دریافت آخرین به روز رسانی ها و اطلاعات ، مشترک شوید.