×

ارتقاء درجه و حضور در دفترخانه جهت دریافت زمین و اقدام در جهت عزل وکیل که غالباً در جهت حفظ منافع شخصی انجام میشود همگی حکایت دارد بر اینکه اینگونه اعمال از شخص عاقل صورت میگیرد

ارتقاء درجه و حضور در دفترخانه جهت دریافت زمین و اقدام در جهت عزل وکیل که غالباً در جهت حفظ منافع شخصی انجام میشود همگی حکایت دارد بر اینکه اینگونه اعمال از شخص عاقل صورت میگیرد

ارتقاء-درجه-و-حضور-در-دفترخانه-جهت-دریافت-زمین-و-اقدام-در-جهت-عزل-وکیل-که-غالباً-در-جهت-حفظ-منافع-شخصی-انجام-میشود-همگی-حکایت-دارد-بر-اینکه-اینگونه-اعمال-از-شخص-عاقل-صورت-میگیرد
شماره دادنامه : 452-13/6/72 – کلاسه پرونده : 69/11/1439 – مرجع رسیدگی شعبه 116 دادگاه مدنی خاص تهران
گردشکار :
بدواً خانم «الف» بر اساس درخواستی تقاضای صدور حکم حجر شوهرش آقای «ب» را مینماید و پرونده در این خصوص در شعبه 2 اداره امور سرپرستی به کلاسه 4797 – 68/2 تشکیل میشود. موصوف به حجر به پزشک قانونی معرفی و با گواهی صادره از مرجه مذکور به شماره 69758/10 در تاریخ 26/10/68 اعلام شده نامبرده دچار بیماری روانی است و دچار اختلال حواس میباشد و قادر به اداره امور خویش نمیباشد . پرونده امر پس از اجرای تشریفات قانونی به این دادگاه احاله و منتهی به صدور دادنامه شماره 1292- 8/11/68 دائر بر حجر مشارالیه صادر میگردد و خانم «الف» با پیشنهاد سرپرستی در تاریخ 24/11/68 به قیمومت مشارالیه و صغار وی منصوب میشود و متعاقب آن قیمه محجور برابر شرحی در تاریخ 22/2/69 درخواست اعلام شروع حجر را مینماید که پزشکی قانونی برابر گواهی شماره 11604/10/22/69 چنین اظهارنظر نموده : طبق مدارک ضمیمه شروع بیماری نامبرده از سال 1360 4/7/60 میباشد براساس این گواهی دادنامه شماره دویست و هفت مورخ 23/2/69 شروع بیماری را چهارم مهر سال 60 تصریح نموده است که قیمه محجور بر اساس پرونده مطروحه در شعبه 14 دادگاه حقوقی یک تهران درخواست ابطال معامله انجام شده مورخ 28/12/65 بین «پ» و آقای «ح» را نمودهاند . پرونده کلاسه 69/14/506 مطرح رسیدگی است و اصدار دادنامه منوط به صدور دادنامهای از این دادگاه میباشد و در ضمن بر اساس گواهی اخیر مشارالیها آقای «ب» را به اتهام کلاهبرداری متهم نموده که ملک محجور را با نیرنگ از ید وی خارج نموده که پرونده به کلاسه 69/1192 در شعبه 193 کیفری 2 تهران رسیدگی و منتهی به دادنامه شماره 1446- 16/11/70 دایر بر برائت متهم از اتهام انتسابی گردیده است . متعاقب آن … به وکالت از خواهان درخواستی به طرفیت قیمه محجور در پرونده و آن خواهان جهت اثبات ادعا خویش به اوراق پروندههای بالینی و پرسنلی محجور توسل و درخواست تشکیل کمیسیونهای پزشکی و مطالعه و مداقه در آن را نموده است . خوانده مصراً در تایید دادنامههای صادره و اعلام تصریح زمان اعلام شده از پزشکی قانونی بوده و اضافه نموده است یکی از ادله دایر بر اینکه آقای «ب» محجور بوده این است که زمین فروخته و در زمان فروش به قیمت واقعی به فروش نرفته و تقاضای جلب کارشناس کرده که این خواسته انجام و نظریه کارشناسی ضمیمه پرونده میباشد . علیهذا دادگاه ختم رسیدگی را اعلام و به شرح رأی میدهد :
رأی دادگاه :
در خصوص دادخواست آقای … به وکالت از آقای «ح» و غیره به طرفیت خانم «الف» قیمومتاً بر «ب» مبنی بر القاء دادنامههای خواسته نظر بر لینکه اولاً برابر گواهیهای موجود در پرونده از دو نفر متخصصین امر (دکتر … و پرفسور … ) افسردگی اضطراب و نظایر آن مصداق زوال عقلی را به دست نمیدهد . ثانیاً با توجه به بند اول محتویات پرونده حکایت و صراحت دارد که آقای «ب» در زمانی که اعلام شروع محجوریت وی طبق دادنامه 202-23/3/69 گردیده از حالت طبیعی برخوردار و کاملاً قادر به ایفای وظایف و امور خود بوده است . زیرا الف تولد امیر … در هشتم تیرماه 1362 و اخذ شناسنامه ، ب حضور در دفتر خانه 1127 اسناد رسمی تهران جهت تنظیم سند شماره 85696 در تاریخ 11/1/64 برای خرید زمین ، ج تنظیم قولنامه فروش زمین به خواهان در تاریخ 28/12/65 به همراه تنظیم وکالتنامه رسمی و اینکه برابر نظریه کارشناس (برگهای 178و179) قیمت معامله در زمان انجام متعارف بوده است و مندرجات مرقوم در گواهی شماره 1/27/802 مورخ 2/10/70 موجود در پرونده شعبه 193 دادگاه کیفری دو تهران (برگ شماره 66 ) بر اینکه ترفیعات «پ» را از سال 1360 تا 3/6/66 که بازنشسته گردیده سیر طبیعی داشته به این شکل در 1/7/62 به درجه ستوان یکم مفتخر گردیده و 15/5/60 و 15/1/61 در مشاغل حساس انجام وظیفه کرده و پس از آن به درجه سروانی نائل گشته و از 11/11/65 لغایت 3/9/66 رئیس شعبه بیمه درجهداران و کارمندان ژاندارمری بوده و اضافه میشود مدرکی که دلالت بر تقاضای شخصی با انگیزه بیماری بازنشسته شده باشد در سوابق وجود ندارد ثالثاً آقای «ب» برابر صورتجلسه پزشکی ژاندارمری صفحه 123 نشانگر این واقعیت است که مشارالیه در تاریخ تشکیل شورا یعنی 11/6/66 بهره خدمتی داشته ولی به شرحی که در صورتجلسه قید شده (خارج از منطقه عملیات ) و هم چنین سیر بیماری بالینی ص 124 در تاریخ 18/8/60 چنین اظهار داشته (در صورتیکه به محل مناسب و آرامی انتقال یابد حالش بهتر خواهد شد و به کارش ادامه خواهد داد ) که با توجه به تاریخ اعلام شروع بیماری که 4/7/60 درج گردیده منافات دارد زیرا الف خودش بارها اقرارنموده شخص عصبانی مزاجی بوده است و از زمان مرگ فرزندش دچار افسردگی شده در ص 127 میگوید وقتی سرو را روی بالش میگذارم صدای وزوزو میشنوم وقتی سرم را برمیدارم صدا قطع میشود ( این عمل طبیعی است ) اظهارات وی در ص 128 اضافه شده هرچند بار میگفته عصبانی شده ولی این عصبانیت طوری نبوده که مشکلی در کار و زندگی اش تولید نماید اظهارات مورخه 12/8/60 و علت افسردگی را فوت فرزندش که قریب یکسال و نیم پیش تاریخ فوت را اعلام داشته رابعاً نظریه نظریه جمیع جهات مذکور با توجه به اینکه «ب» در 11/11/66 به دفتر خانه اسناد رسمی مراجعه و تقاضای عزل خواهان را از وکالت نموده معلوم است که این کار را عالماً عامداً انجام داده و گواهی کمیسیون پزشکی به شماره 244499/10 – 6/9/70 در دو قسمت بر اینکه آنچه به عنوان سابقه بیماری از نامبرده دردسترس است وجود افسردگی به مدت طولانی است (اقرار شخص ) که جنون و اختلال حواس تلقی نمیشود 2- در معاینات مکرر که توسط روانپزشکان صورت گرفته بستری شدن در بیمارستان روز به دلیلی بر جنون و اختلال حواس بدست نیامده و در آخر تصریح گردیده نوعی عدم همکاری در وی مشاهده شده که معمولاً از متعارضین دیده میشود . با عنایت به مراتب مذکور بالاحض تواریخ اتقاء درجه و حضور در دفتر خانه در سال 1364 جهت دریافت زمین و در تاریخ 11/11/66 جهت عزل وکیل ( در مورد فروش زمین و برگردانیده غیر به خویش ) که غالباً در جهت حفاظ منافع شخصی انجام میشود ( همگی حکایت دارد بر اینکه اینگونه اعمال از شخص عاقل صورت میگیرد و حتی پس از بازنشستگی هم که در 3/9/64 بوده کوچکترین اثر و نشانهای از اعلام محجوریت و تا پنجم بهمن ماه 1368 جز مسئله افسردگی و اضطراب و نظایر آن به نحو مندرج در پرونده جنون مستفاد نمیگردد علیهذا شروع حجر آقای «ب» که تاریخ آن از 4/7/60 اعلام گردیده ملغی و بلااثر تلقی و دادنامه شماره 207 مورخ 23/3/69 ملغی و آثار تبعی ناشی از آن کان لم یکن اعلام میشود. رأی صادره ظرف ده روز پس از تاریخ ابلاغ رسیدگی و فرجامخواهی در دیوان عالی کشور خواهد بود .
رأی شعبه دیوان عالی کشور در تجدیدنظر خواهی از رأی فوق الذکر :
تاریخ رسیدگی : 15/2/73 – دادنامه : 98/30 – مرجع رسیدگی شعبه 30 دیوان عالی کشور
خلاصه جریان پرونده :
آقای … وکیل دادگستری به وکالت از «ح» اصالتاً و به ولایت از طرف «هـ » و بانو «ف» دادخواستی به طرفیت آقای «ب» با قیمومت خانم «الف » و اداره امور سرپرستی به خواسته اعتراض ثالث نسبت به دادنامههای شماره 1292- 8/11/68 و شماره 207-23/2/69 صادره از شعبه 116 دادگاه مدنی خاص تهران تقدیم که برای رسیدگی به شعبه 116 دادگاه مدنی خاص تهران ارجاع شده است . خلاصه ماوقع بدین قرار است که از طرف اداره امور سرپرستی اعلام حجر آقای «ب» میشود . با معرفی به پزشکی قانون و پیش از وصول پاسخ مبنی بر اختلال حواس و جنون وی که قادر به اداره امور خود نمیباشد به تاریخ 26/10/68 شعبه 116 دادگاه مدنی خاص حسب حکم شماره 1292- 8/11/68 حکم حجر وی را صادر مینماید و سپس خانم «الف» به سمت قیم محجور و سرپرست صغار وی تعیین میشود . پس از طرف قیم و اداره امور سرپرستی تاریخ شروع حجر از 4/7/60 اعلام میدارد چون محجور در سالهای 1365 و 1366 با تنظیم مبایعه نامه و وکالتنامه رسمی با آقای «ح» نسبت به ملک خود معامله مینماید که آقای «ح» خریدار هم با استفاده از وکالتنامه اقدام معاملاتی انجام میدهد معترض ثالث اعلام میدارد که در سال 1360 آقای «ب» در منطقه جنگی خوزستان شاغل بوده به علت اضطراب در بهداری ژاندارمری و بیمارستان میمنت بستری از تاریخ 4/1/60 و تاریخ 29/7/60 و اظهارنظر شده بعد از سه هفته استراحت میتواند بکار بازگردند و در سالهای 60و61 نیز در بیمارستانهای ژاندارمری و روزبه و میمنت بستری و حسب تشخیص اطباء دچارافسردگی و ناراحتی اعصاب بوده که در محل خدمت خوزستان به وی دست داده اصولاً در تاریخ 4/7/60 دچار اختلال حواس نبوده است تقاضای ارجاع امر به کمیسیون پزشکی ،روان پزشکی و روانشناسان را نموده است سپس مطالبی پیرامون جهات افتراق افراد مختلالحواس و مجنون نوشته است اضافه شده آقای «ب» پس از انجام معامله ثمن آن را طی چند فقره چک اخذ و به حساب خود واریز نموده است . اگر مشارالیه مجنون میبوده چرا عیال وی مراتب را برای نصب قیم اعلام ننموده پس از گذشت 8 سال و اینکه پلاک فروخته شده با گذشت زمان ارزش اضافی پیدا نموده مراتب را اعلام داشته است علاوه آقای «ب» از شرکت تعاونی افسران و کارمندان ژاندارمری مبادرت به خرید پلاک مورد بحث نموده است . با بالا رفتن قیمت نامبرده خریدار زمین را از وکالت عزل مینماید که برای حفظ منافع بوده و یک فرد عاقل چنین کاری را مینماید سپس خریدار را تحت تعقیب کیفری قرار دادهاند . سرانجام تبرئه شده . آقای «ب» که در سال 1368 محجور شناخته شده تا تاریخ 2/9/1366 در سازمان ژاندارمری شاغل سپس با تقاضای خود بازنشسته شده با تعیین وقت و دعوت طرفین خوانده (بانو«الف» قیمه محجور) آقای … را به وکالت تعیین و مشارالیه لایحه ای در رد اعتراض معترض با توجه به گواهیهای پزشکی قانونی نوشته است که ضمیمه است و در جلسه دادگاه طرفین توضیحاتی پیرامون دادخواست و لایحه تقدیم خود میدهند . با معرفی آقای «ب» به پزشکی قانونی برای معاینه در کمیسیون سه نفره و تاریخ شروع بیماری کمیسیون پزشکی مشارالیه را به بیمارستان روزبه معرفی که تحت نظر آقای دکتر … بستری و نتیجه را اعلام دارند . سرانجام کمیسیون در تاریخ 4/9/71 چنین اظهارنظر می نماید که در معاینات مکرری که به وسیله روانپزشکان صورت گرفته و بستری شدن در بیمارستان روانی روزبه نیز دلایلی بر جنون و اختلال حواس نامبرده بدست نیامد . ضمناً نامبرده هیچگونه همکاری در بررسی و معاینات انجام شده نداشته است که این نوع عدم همکاری معمولاً نزد متعارضین است به سابقه اشتغال و مشاغلی که نامبرده در ژاندارمری ازسال 1360 داشته است از ژاندارمری استعلام حسب پاسخ واصله از اداره کل بازنشستگی مشارالیه از سال 1360 تا 3/9/67 شاغل بوده است در تاریخ 1/7/62 به درجه ستوان یکی مفتخر شده از تاریخ 15/5/60 به سمت افسر مبارزه با قاچاق ، از 15/1/61 فرمانده پاسگاه بسطام ، از تاریخ 2/6/62 فرمانده پاسگاه شاهرود ، از تاریخ 17/4/65 به سمت فرمانده گروه ترابری هنگ سمنان ، از تاریخ 11/11/65 رئیس شعبه اقدام بیمه درجهداران و کارمندان اداره بازنشستگی نیروی انتظامی و در تاریخ 3/9/66 بازنشسته شده است و مدارکی که دال بر تقاضای شخصی یا به انگیزه بیماری بازنشسته شده باشد در سوابق وجود ندارد و در پرونده مدارکی دال بر بیماری وجود ندارد سوابق بیماری و بستری شدن وی از بهداری ژاندارمری مطالبه پیوست است که به علت اضطراب و بیقراری و افسردگی فرار از منزل بستری شده . وکیل معترض اعلام نموده که مختلالحواس و مجنون که با هم فرق دارند نمیتواند مشاغل اعلام شده را در ژاندارمری عهدهدار شود . معامله در سال 28/12/65 انجام و در تاریخ 11/11/66 به دفترخانه رفته و خریدار را که ضمناً وکیل بوده است از وکالت عزل مینماید . سپس با اخذ گواهیهای پزشکی میخواهند معامله را بیاثر نمایند چون آقای وکیل خوانده به هیئتی غیر از اطباء پزشکی قانونی نموده است ( از اساتید دانشگاه و … ) ضمناً به شهادت شهود اتخاذ شده و عدهای از آشنایان به زندگی آقای «ب» را به دادگاه معرفی و شهود در مورد بستری شدن نامبرده و بیمارستان روانی و اینکه مشارالیه از حیث روحی شدیداً غیرعادی و ناراحت بوده که از خانه خارج میشده تا مدتی از وی خبری نبوده و یا اینکه با خودش صحبت میکرده و در خیابان لباس خود را در می آورده و کارها و رفتار غیر عادی داشته . دادگاه پس از استماع شهادت شهود مراتب را به کارشناس ارجاع تا قیمت ملک را در روز معامله تعیین نمایند که آقای مهندس … کارشناس رسمی دادگستری اعلام داشته در زمان قولنامه 28/12/65 قیمت ملک منطبق با عرف و عادلانه بوده . آقای وکیل خوانده نیز با توجه به گواهیهای پزشکی و همچنین گواهی مورخ 25/1/71 آقای دکتر… متخصص مغز و اعصاب و پزشک معالج محجور گواهی نموده که نامبرده از اواسط اسفندماه ماه هفتاد تحت درمان اینجانب بوده دچار حالات اضطراب ، بیقراری و اختلال حواس و قادر به انجام کارهای خود نیست . آقای وکیل خواهان نیز با استعلام از آقای دکتر … استاد روانپزشکی فوق بین مختل الحواس و جنون و اینکه آیا ممکن است بیماری که در سال 68 معاینه شده تاریخ شروع را به طور منجز اعلام نموده که پاسخ منفی بوده و اختلال حواس را هم به معنی زوال عقل ندانسته و بیماران مبتلا به افسردگی و اختلال حواس را جزو بیماران روانی ندانسته . سرانجام دادگاه پس از انجام تحقیقات و لحاظ سوابق بیماری محجور و توضیحات آقایان وکلاء طرفین حکم شماره 207-23/2/69 را که تاریخ شروع بیماری و حجر او را از 4/7/60 اعلام داشته بودند ملغی و بلااثر تلقی و آثار تبعی ناشی از آن را هم کان لم یکن اعلام داشته است با صدور حکم آقای وکیل قیم محجور اعتراض نموده . لایحه اعتراضیه و پاسخ وکیل خواهان بهنگام شور قرائت میشود خلاصه معترض با وجود گواهیهای متعددد مبنی بر اختلال حواس و جنون گواهی پزشک معالج محجور که اخیراً صادر شده درخواست نقض حکم را نموده است پرونده پس از تأیید حکم به دیوان عالی کشور ارسال شده است .
هیئت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید ، از قرائت گزارش آقای … عضو ممیز و اوراق پرونده مشاوره نموده چنین رأی میدهند :
بسمهتعالی : چون تنها حکم شماره 207-23/2/69 شعبه 116 دادگاه مدنی خاص تهران از حیث تاریخ شروع بیماری آقای «ب» نقض گردیده که منافاتی با گواهی آقای دکتر .. طبیب بیمار که در تاریخ 25/7/71 صادر گردیده ندارد و لحاظ سابقه کار و بیماری آقای «ب» که مورد امعان نظر کمیسیون پزشکی قرار گرفته و در خصوص مورد صریحاً اعلام نظر گردیده است. لذا حکم تجدیدنظر خواسته که منطبق با موازین قانونی و مدارک مضبوط در پرونده امر اصدار یافته خالی از اشکال تشخیص و اعتراض موجه و مدللی هم که نقض حکم صادره را تدارک نماید اقامه نشده ابرام میگردد .

مرجع:
کتاب موازین حقوقی در امور حسبی (1) ، به اهتمام یدالله بازگیر ، چاپ اول 1380 ، ناشر دانش نگار

نوع : آراء و نظریات

شماره انتشار : 452

تاریخ تصویب : 1372/06/13

تاریخ ابلاغ :

دستگاه اجرایی :

موضوع :

منبع : وب سایت قوانین دات آی آر (معاونت آموزش دادگستری استان تهران)

    

قانون های مرتبط

مشترک شدن در خبرنامه!

برای دریافت آخرین به روز رسانی ها و اطلاعات ، مشترک شوید.