×

بخشش پای چوبه دار

بخشش پای چوبه دار

بخشش پای چوبه دار

بخشش-پای-چوبه-دار وکیل 

مریم خباز

نسیم خنک سحرگاه روی صورتش شلاق می خورد. بدنش یخ کرده است و پایش پیش نمی رود. صدای خش خش دمپایی هایش روی سنگ های زیر پا در گوشش می پیچد. چند سال است که منتظر چنین لحظه ای است. اصلا باورش نمی شود که دیگر آسمان را نمی بیند و خانواده اش را. راستی خانواده اش چه می کشند وقتی او را آویزان از چوبه دار ببینند. دلش نمی خواهد آن بالا دست و پا بزند و ضعف نشان بدهد.

چند سال است که برای این کار تمرین کرده است. اما چقدر سخت است وقتی که می داند دیگر تا چند لحظه دیگر نیست و از صفحه روزگار محو می شود. راستی خانواده اش به یاد او می افتند؟ حتما می افتند اما اگر فراموشش هم بکنند دیگر به حالش فرقی نمی کند. وقتی او نیست چه تفاوتی دارد که دنیا چه رنگی باشد. همه اینها در چند ثانیه از ذهنش می گذرد. سرباز های همراهش او را به جلو می کشند.

نمی خواهد برود اما چاره ای نیست باید سرنوشت را قبول کند. خاطرات مقابل چشمش رژه می روند یاد روزی می افتد که با دوستش درگیر شد اول خیلی آرام اما بعد خیلی عصبی. ای کاش هیچ وقت به دیدن دوستش نمی رفت، ای کاش هیچ وقت جر و بحث نمی کرد ای کاش عصبانی نمی شد، ای کاش دست روی او بلند نمی کرد، ای کاش او نمی مرد. ولی حالا همه چیز تمام شده است حتی عمر او.

او حال خودش را نمی فهمد. چشمش بسختی جایی را می بیند. ولی انگار کسی از آن گوشه به او چشم دوخته است. چشمش را تنگ و گشاد می کند. مثل این که درست دیده است. مادر رضا همان دوستش است که به خاطر اشتباه او زیر خروار ها خاک خوابیده است. او هم آمده تا دست و پا زدن های او را ببیند تا شاید سوز دلش کمی خنک شود. نه شاید هم از مرگ او خوشحال نشود، آخر اشکی گوشه چشم هایش خشکیده است.

دیگر نمی تواند مادر دوستش را نگاه کند. چشمش را پایین می اندازد و به راه می افتد. حالا دیگر چوبه دار خودش را نشان می دهد. فکرش را هم نمی کرد که دار آنقدر بلند و ترسناک باشد. راستی طنابش چقدر وهم آور است. وقتی آن را دور گردنش بیندازند و سرباز صندلی زیر پایش را هل بدهد، دیگر همه چیز تمام می شود.

حالا بدنش سردتر شده است. انگار به یکباره بدنش از انرژی خالی شده است. اما پله ها را بالا می رود. چشم می چرخاند. از اقوام خودش کسی نیست. آخر او خودش خواسته است کسی نیاید. دوست ندارد کسی دست و پا زدن هایش را ببیند. دوباره نگاهی به مادر رضا می اندازد. انگار خشمش فروکش کرده است. مثل این است که به او لبخند هم می زند. ولی باور کردنی نیست شاید دچار توهم شده است.

از صندلی بالا می رود در دلش بسم الله می گوید. خیلی می ترسد. بیشتر از آن چیزی که فکرش را می کرد. حتی در کابوس هایش هم اینقدر نترسیده بود. طناب زبر دار گردنش را لمس می کند. چه طنابی! آنقدر محکم به هم بافته شده است تا راه فراری نداشته باشد. دوباره نام خدا را می برد. دیگر آرزویی ندارد. یعنی فرصتش را هم ندارد. تا چند لحظه دیگر کارش تمام می شود راستی زیر قبر باید چکار کند. به خدا باید چه بگوید؟

صندلی از زیر پایش رها می شود و او در هوا غوطه می خورد. حال خودش را نمی فهمد. ولی انگار مردن آنقدر ها هم ترسناک نیست. فقط مرگ با طناب کمی درد دارد. حالا دمپایی هایش از پاهایش می افتند یکی یکی. دیگر جانی برایش نمانده، ولی مثل این که کسی پایش را دودستی چسبیده است و به او برای زنده ماندن کمک می کند. حالا دست ها بیشتر می شو د و او راحت تر نفس می کشد ولی هنوز منگ است.

چند نفری دوان دوان می آیند و او را پایین می آورند. باورش نمی شود که هنوز زنده است برای همین این را از سرباز کنار دستش می پرسد. اما همه باهم صلوات می فرستند و کسی صدای او را نمی شنود. حالا مادر دوستش تا کنار دار آمده است و می گرید او حمید را بخشیده است، ولی فقط می خواسته او بفهمد که پسرش وقتی می مرده چه احساسی داشته است. مادر نگاه مهربانش را به او دوخته و همچنان می گرید. انگار یکی از خواب های چند سال پیشش تعبیر شده است.

فقط خدا می داند کسی که مرگش را در چند قدمی اش می بیند چه احساسی دارد. شاید حالتی میان ماندن و رفتن درست مثل وقتی که دیرت شده و می دانی دیگر وقتی برایت نمانده است. درست مثل لحظاتی که فکر می کنی هیچ فرصتی نیست و همه آرزوهایت معطل مانده است. کسانی که در چنین شرایطی قرار می گیرند، حتما احساسات تلخ تری را هم تجربه می کنند. همان حالاتی که کسی که کنار گود نشسته است نمی تواند آن را درک کند. ولی شاید شیرین ترین و احساسی ترین لحظه ای که هر اعدامی می تواند با آن روبه رو شود، بخشش و عطوفتی باشد که خانواده مقتول نثار قاتل می کند. همان هدیه ای که البته نصیب هر کسی هم نمی شود.

سال هاست برخی از کسانی که در اثر یک اتفاق عزیزی را از دست داده اند، پا روی حس انتقام گیری خود می گذارند و با غلبه بر نفس خویش کسی را که می دانند عضوی از خانواده شان را به مرگی زود هنگام محکوم کرده است، می بخشند. البته چنین تصمیم گیری کردن از دست هر کسی بر نمی آید چرا که بیشتر خانواده های مقتولان تنها یک واژه را می شناسند؛ قصاص همان حقی که خداوند به آنان داده و قانون نیز بر آن صحه گذاشته است.

ولی به هر حال هستند کسانی که می دانند اگر عزیزشان را از دست داده اند، دیگر راهی برای بازگشتن او وجود ندارد. پس با توسل به عفو و گذشت از خون قاتل می گذرند و به انتظار صبری می نشینند که می گویند خداوند به همه آدم ها می دهد. البته این یک واقعیت است که هر قاتلی صلاحیت بخشیده شدن ندارد. چرا که آزاد شدن او در اجتماع فقط جان دیگران را تهدید می کند. اما به نظر می رسد آنانی که فقط از روی اشتباه و این که نتوانسته اند عصبانیت خود را کنترل کنند و دست به قتلی زده اند که بلافاصله از آن پشیمان شده اند می توانند مورد بخشش قرار گیرند؛ همان اتفاقی که بارها برای برخی قاتلان ناخواسته اتفاق افتاده است.

چند نمونه

اردیبهشت سال 88 به نیمه رسیده است. قرار است صبح سه شنبه 10 محکوم به اعدام در صف مرگ قرار بگیرند. قرعه به نام زنی به نام زینب افتاده است و باید جلوتر از محکومان دیگر پای چوبه دار برود. او محکوم به قتل شوهرش است و خانواده مقتول در خواست قصاص کرده اند و با اجرای حکم او نیز از دنیا می رود. دومین اعدامی جوانی به نام حسین است که محکوم به قتل همسایه 80 ساله اش شده است. خانواده مقتول نیز درخواست قصاص داده اند و از حرفشان برنمی گردند، پس او نیز سرنوشتش با چوبه دار تمام می شود. پس از این دو نفر دیگر هم اعدام می شوند. اما سرنوشت 6 محکوم دیگر ختم به خیر می شود. در آن روز این 6 تن توانستند در دقایق آخر از اولیای دم مهلت بگیرند و به سلول هایشان بازگردند. این در حالی است که پیش از این تاریخ دو محکوم دیگر به نام های صفر و امیر نیز در فهرست اعدامی ها قرار داشتند اما یک روز قبل از اجرای حکم با دستور رئیس قوه قضاییه از فهرست اعدامی ها خارج شدند تا بتوانند رضایت اولیای دم را جلب کنند. صفر و امیر در حوادثی جداگانه در دوران نوجوانی مرتکب قتل شده بودند و هر دو اعلام کرده اند هرگز قصد آدم کشی نداشته اند.

این در حالی است که مشابه این اتفاقات در پاییز سال 87 نیز اتفاق افتاد. در آبان ماه این سال جوانی که دوست برادرش را که می دانست او را به انحراف می کشاند بدون قصد قبلی کشته بود، پس از حاضر شدن پای چوبه دار مورد بخشش اولیای دم قرار گرفت به شرط آن که قاتل دست به ساخت یک درمانگاه خیریه بزند.

بیشتر کسانی که پرونده شان به صلح و سازش می انجامد کسانی هستند که به هیچ وجه قصد انجام جنایت نداشته انددر ماجرایی دیگر با پایانی مشابه، مادری پس از 8 سال از وقوع جنایت، قاتل فرزندش را عفو کرد تا سرانجامی خوش را بر پایان یک جریان ثبت کند. در واقع بخشش و عفو محکومان به قصاص از آن دست خبر های خوشی است که هر از گاه در صفحات حوادث روزنامه ها درج می شود تا نشان بدهد هنوز آدم هایی هستند که با درک شرایط پیش آمده برای مقتول قادرند از خون عزیزشان بگذرند.

البته تجربه نشان داده است بیشتر قاتلان بخشوده شده آنانی هستند که در پی یک اتفاق و بدون نقشه قبلی مرتکب قتل شده و از عمل خود بارها ابراز پشیمانی کرده اند. در واقع اگر چه قصاص حق مسلم اولیای دم است، اما از لحاظ اخلاقی چنین توصیه می شود تا خانواده هایی که عضوی از خود را در ماجرایی ناخواسته از دست داده اند بهتر است میان قاتلان غیر عمد با سایر مجرمان تفاوت قائل شوند. به این ترتیب بسیاری از صاحبنظران از جمله قاضی کوه کمره ای رئیس شعبه 74 دادگاه کیفری استان تهران معتقدند قصاص کردن فقط برای چند لحظه خشم و نفرت و اولیای دم را فرو می نشاند، در حالی که بخشش و گذشت باعث احساس رضایت در آنها می شود.

هیات های صلح و سازش، امید نا امیدان

سابقه تلاش برای به صلح و سازش ختم کردن پرونده های قتل به سال ها قبل بر می گردد یعنی همان روندی که در آن مسوولان در بخش اجرای احکام می کوشند تا کسانی که دستشان به خون کسی آلوده شده است و حالا برای مرگ لحظه شماری می کنند راه امیدی بازکنند تا شاید رافت اسلامی شامل حال آنان شود. البته تاکنون این تلاش ها به نتایج خوبی نیز رسیده به طوری که چندی پیش جعفرزاده سرپرست دادسرای امورجنایی اعلام کرد در سال 87، 60 مورد از پرونده های قصاص به صلح و سازش منتهی شده است.

این چیزی است که عصمت الله جابری دادیار اجرای احکام دادسرای امور جنایی نیز آن را تایید می کند. او در گفتگو با جام جم البته تاکید می کند که تشکیلاتی با عنوان هیات های صلح و سازش به صورت سازمان یافته وجود ندارد، ولی دفتر اجرای احکام دادسرای امور جنایی سال هاست برای برقرای صلح میان خانواده های قاتل و مقتول در تلاش است.

جابری البته تلاش های صورت گرفته در این رابطه را در دوران ریاست آیت الله شاهرودی بیش از زمان های پیش از آن می داند و می گوید: در سال گذشته بیش از 50 پرونده قتل با تلاش دفتر اجرای احکام به صلح و سازش منتهی شد که این رقم برای سه ماهه نخست سال 88 تاکنون 13 پرونده بوده است. البته این آمار تنها مربوط به پرونده هایی است که به مرحله اجرای حکم رسیده اند چرا که بسیاری از پرونده ها بدون آن که به این مرحله برسد به صلح و سازش و عفو محکومان منتهی می شود.

وی در توضیح این که تلاش برای برقراری صلح و سازش شامل حال کدام یک از پرونده های قتل می شود ادامه می دهد: ما می کوشیم با توجه به تاکید اسلام مبنی بر روی آوردن افراد به بخشش و گذشت با تمام اولیای دم صحبت کنیم و آنها را برای بخشش قاتل ترغیب کنیم که پس از این تلاش ها عده ای در ازای دریافت دیه و عده ای تنها با توکل بر خدا و بدون چشمداشتی از قاتلان می گذرند. این در حالی است که ما تمام تلاش خود را معطوف آن دسته از پرونده هایی می کنیم که قتل از پیش تعیین شده نبوده و تنها یک اتفاق آن را رقم زده است.

احتمال تکرار جرم، آری یا خیر

اما سوال اینجاست، اگر چه بخشیدن و مورد عفو قرار دادن دیگران از فضایل اخلاقی است، اما آیا این امکان وجود ندارد که قاتل بخشیده شده بار دیگر در زندگی اش دست به جنایتی دیگر بزند ؟ البته به نظر می رسد آنانی که سال ها در انتظار مرگ نشسته اند و روزهای در حبس را با کابوس مردن گذرانده اند بویژه آنانی که در اثر یک حادثه کسی را کشته اند پس از مورد عفو قرار گرفتن دیگر به سراغ این قبیل کارها حتی درگیری با دیگران نروند. زیرا کسی که ذاتا قاتل نیست و از کرده اش پشیمان است، بعید است دوباره دست به کاری مشابه بزند و حوادث تلخ و سنگین گذشته را بار دیگر تکرار کند. این همان چیزی است که جابری نیز آن را تایید می کند.

او می گوید: در طول سال هایی که در بخش اجرای احکام فعالیت کرده ام، حتی یک مورد وجود نداشته است که به رضایت اولیای دم منجر شده باشد ولی بعد از آن قاتل بخشیده شده دوباره دست به جنایتی تازه بزند. در واقع بیشتر کسانی که پرونده شان به صلح و سازش می انجامد، کسانی هستند که به هیچ وجه قصد انجام جنایت نداشته اند و حتی گمان این که درگیری شان به قتل منجر شود را نیز نداشته اند. به همین سبب به نظر می رسد می توان به طور قطع گفت، این افراد پس از بخشیده شدن دیگر گرد این کارها نمی گردند.

بخشیدن را بیاموزیم

اما با وجود تمام این بحث ها چیزی که باید مورد توجه قرار گیرد، پرورش روحیه عفو وبخشش در جامعه است. البته آنانی که گرفتار پرونده ای جنایی نشده و عزیزی را از دست نداده اند، هرگز نمی توانند برای خانواده های درگیر در این مساله نسخه بپیچند و از آنان بخواهند خیلی راحت همه سختی ها و درد فقدان را فراموش کنند و دست به عفو کسی بزنند که مسبب تمام مصائب آنان بوده است. ولی توصیه ای که از سوی مسوولان و صاحب نظران ارائه می شود، بر این اصل استوار شده که بخشیدن دیگران لازمه زندگی اجتماعی است به طوری که بدون آن زندگی فرآیندی سراسر انتقام است.

به این ترتیب گفته می شود در مرحله نخست در فرآیند بخشش باید به آموزه های دینی متوسل شد. پس بالطبع کسانی که اعتقادات قوی مذهبی دارند می توانند راحت تر از خون دیگران بگذرند و یک فاجعه را با سرانجامی خوش به پایان ببرند. اما نکته قابل توجه دیگر آن است که بخشش دیگران باید به مردم آموخته شود و این کار باید از خانواده ها شروع شود، اما تنها پدر و مادر هایی می توانند این فضیلت اخلاقی را به بچه ها آموزش دهند که خود قبلا آن را آموخته باشند.

در این میان آنچه مانع بخشیده شدن برخی از مقتولان از سوی اولیای دم می شود، این باور است که بخشیدن قاتل باعث پایمال شدن خون مقتول می شود و مقدمات سرزنش اطرافیان فراهم می شود. در حالی که اگر کسی با درایت به فرآیند بخشش توجه کند، چنین مسائلی پیش رویش رنگ می بازد. این همان چیزی است که جابری، دادیار اجرای احکام نیز آن را تایید می کند و معتقد است آنانی که قاتل عزیز خود را می بخشند، بیشتر از آنانی که تقاضای قصاص دارند احساس آرامش خیال می کنند.

البته کسانی هم هستند که تنها با شرط دریافت دیه به همراه مبالغ سنگین دیگر حاضر به بخشش قاتل می شوند. شاید در نگاه بعضی ها این نوعی کاسبی باشد، ولی به هر حال این حقی است که برای اولیای دم به رسمیت شناخته شده است. ولی همه ما باید بدانیم اگر روحیه بخشش در جامعه تقویت می شد، شاید هرگز قتل ناخواسته ای رخ نمی داد. چنانچه اگر قاتل نیز مقتول را می بخشید و قدری کوتاه می آمد، شاید هرگز خون کسی به دستش بر زمین ریخته نمی شد.

روزنامه جام جم ( www.jamejamonline.ir )

    

پست های مرتبط

افزودن نظر

مشترک شدن در خبرنامه!

برای دریافت آخرین به روز رسانی ها و اطلاعات ، مشترک شوید.