×

خود را در آینه ی قانون ببینیم

خود را در آینه ی قانون ببینیم

خود را در آینه ی قانون ببینیم

خود-را-در-آینه-ی-قانون-ببینیم

دکتر علی مندنی پور وکیل دادگستری    
                                       
حاشیه های نهمین جلسه دادگاه متّهمان فساد مالی مشهور به سه هزار میلیاردی این بار نیز بسان متن سنگین و رنگین آن در نوع خود عجیب و قابل توجّه بود و از چشم خبرنگاران پنهان نماند. از جمله خبر مندرج در روزنامه های شرق و اعتماد دوشنبه 18 اردیبهشت 91 در همین ارتباط و با این تیتر: ''قاضی: اینها کشور را خوردند'' و ''انتقاد قاضی دادگاه به وکلای متّهمان'' نشان معنا دار از نگرشی دارد که سالهاست دوستداران و دارندگان جایگاه رفیع وکالت را نشانه گرفته و می آزارد!

با همه احترامی که برای قضات وظیفه شناس و نیز نفس ارزشمند قضا و قضاوت قائلم و همیشه سعی در رعایت این اصل مهم و بنیادی داشته و دارم، اما به ناچار از سر احساس درد و بنا به وظیفه، نه در موقعیّت امانتدار جامعه شریف وکلای دادگستری که به عنوان عضو کوچکی از این خانواده بزرگ، آبرومند و ریشه دار، هم او که در گذر زمان و به ویژه در این برهه به گونه ای دور از انتظار مورد خطاب، عتاب و حتی عقاب قرار گرفته و چونان ''مرغ عزا و عروسی'' با وی رفتار شده، زبان گشوده و سفره دل باز کنم! باشد تا از این رهگذر مبنای داوری ''بزرگان'' به انصاف و مروّت نزدیک تر و حریم ''حقّ و تکلیف'' بازشناخته و رعایت شود.

آنچه در این جلسه به نقل از ''قاضی'' معتمد وشناخته شده ای در جایگاه ریاست بزرگترین محکمه متّهمان فساد مالی خطاب به احد از همکاران وکیل آمده است؛ قبلاً نیز در گوشه و کنار این مرز و بوم کم و بیش از زبان و رفتار انگشت شماری از ''صاحبان منصب قضاء'' در قالب های متفاوت دیده و شنیده ایم و مسبوق به سابقه است و تا آنجا که به خاطر دارم چندی پیش در جریان یکی دیگر از جلسات همین دادگاه از جانب نماینده و یا احتمالاً معاونت محترم دادستان نیز چنین ''محبتی'' نسبت به یکی دیگر از وکلای مدافع این پرونده ابراز و ''همکار وکیل بی دفاع'' در محضر دادگاه بر همین سیاق مورد ''نوازش'' کلامی حضرت ایشان قرار گرفت! انگار که شلیک این توپخانه به بنیان کانون وکلای دادگستری این نهاد دیرپای مدنی و خدمتگزار، تمامی نداشته و ترکش های آن هر روز جراحتی تازه را از خود به جای می گذارد!

آنچه مرا واداشته تا زبان به گلایه بگشایم همانا درجه نزدیکی ام به عنوان ''معاضد'' با دستگاه سرنوشت ساز قضاء است و انتظار به حقّی که به عنوان وکیل دادگستری از قضات شریف و وظیفه شناس، هم آنان که کلامشان پر مهر و رسا، همتشان بلند، نگاهشان نافذ، حرکتشان پرصلابت، صبور و قانع، تواضعشان زبانزد، استقلال رایشان مایه مباهات، وجودشان باعث دلگرمی و امید دوستداران و مشتاقان عدالت و در یک جمله بینش، منش و روش شان بر مدار محکم ''قانون'' استوار است و لاغیر داشته و داریم.
اینکه وکیلی در چارچوب انجام وظائف وکالتی خویش ''دفاعیاتش را به اعتراض به صلاحیت دادگاه آغاز...'' کند و بگوید: ''وظیفه اخلاقی خود می دانم که بگویم جلسه دادگاه اضطراب آور است و استرس نمی گذارد دفاع درستی از موکّلم داشته باشم'' سزاوار این جواب نیست که: '' شما حقّ الوکاله بالایی را از موکّلتان گرفته اید که باعث شده امروزاضطراب داشته باشید...''

و اینکه ''در واکنش به دفاعیات وکیل...'' وی را خطاب قرار داده و داد سخن سردهند که: ''...اگر بدانید با این کشور چه کار کردند، وکالت قبول نمی کردید، وجدان داشته باشید. آقای وکیل شما که ادعای حزب اللهی بودن می کنید ببینید آنها گوشت و کشاورزی و فولاد کشور را گرفتند. اینها کشور را خوردند. آقای ... ببینید پول ها در برزیل و دوبی مصرف شده است. برای حقّ الوکاله نباید خودتو بفروشی...'' این هم در دایره قواعد شناخته شده قضاوت و اخلاق قضاء نمی گنجد!

بزرگوارا؛ ایراد گرفتن آن هم از جنس قانونی اش در منطق ''دفاع'' از ساز و کارهای قانونی حرفه وکالت و ابزار کار وکیل شمرده می شود. ایراد و اعتراض به صلاحیت دادگاه در قاموس ''دفاع'' عملی دور از ذهن و غیر معمول نبوده و نیست. مگر نه این است که وکیل می بایستی در دفاع از موکّل خویش از قوی ترین، مطمئن ترین و کاراترین ابزارها و ساز و کارهای قانونی بهره گیرد؟

خوب، چه ابزاری بهتر و اثرگذار تر از بیان ایرادات قانونی آن هم از جانب وکیل پرونده؟ تجربه عملی نشان می دهد دفاعیات وکیل از چارچوب ایرادات شکلی شروع و به بیان ایرادات ماهوی ختم می شود.
پرسش این است که اگر فردا روزی در این آشفته بازار مصیبت زای وکالت فرزند قاضی بزرگواری –گوش شیطان کر و زبانم لال- به حرفه وکالت علاقمند و از قضای اتفاق این حرفه پر استرس و ''سخت و زیان آور'' را برگزید و در صحن دادگاه به قول شیخ اجل سعدی شیرازی ''چنانکه افتد و دانی...'' گرفتار جوّ روانی شد، آنچنانکه به وفور برای همکاران وکیل به ویژه وکلای جوان رخ می دهد!

آیا داوری پدر نشسته در مسند قضاوت نسبت به فرزندش که در جایگاه وکالت ایستاده همینگونه خواهد بود؟ این چه توجیهی است که چون وکیل ''ایراد صلاحیت'' می گیرد و آثار ''اضطراب در چهره اش دیده می شود'' و ''استرس دارد'' و مهم تر از همه معترف است به اینکه ''قادر نیست دفاع درستی از موکّلش داشته باشد'' پس نتیجه می گیریم که: ''حقّ الوکاله بالائی...'' از موکّل به جیب زده است! به عبارت دیگر با بکارگیری قالب چنین منطقی می توان گفت : اضطراب وکیل در صحن دادگاه حکایت از دریافت ''حقّ الوکاله بالا'' از سوی وی دارد!! صغرا و کبرائی که نتیجه اش با هیچ منطقی سازگاری ندارد! اینکه ''با این کشور چه کار کردند...'' سوال مشترک همه دردمندان این دیار است. ما هم با راوی این جمله همدردیم و نیک می دانیم که این جماعت چه بلائی بر ساختار اقتصادی و به تبع آن زیرساخت های فرهنگی، اجتماعی و ... این کشور نازل کرده اند و خوب درک می کنیم که این بزرگوار با توجّه به جایگاه قانونی و در نتیجه اشرافی که بر زوایای مختلف و پیچیدگی های این پرونده زو پرونده هائی از این دست دارند، فشار اهرم های جانبی و انتظارات افکار عمومی از نتایج آن، چه دغدغه هایی که نداشته و چه عذابی که متحمل نشده و نمی شوند! چه بسا ظهور و بروز عکس العمل های آنی اینچنینی در میان بزرگوارانی در جایگاه بالای مسوولیت های سنگین اجتماعی، قضائی و ... خود بیانگر فشارهای درونی و برونی و ناشی از بار سنگین مسوولیت بوده که در نتیجه به صورت پائین آمدن آستانه صبر و تحمل در آنان نمود پیدا می کند.

همگان اگر همه چیز را ندانند، کمی تا قسمتی را میدانند! فرضِ محال محال نیست؛ تصور کنیم همگان ازجمله وکیل دادگستری از سیر تا پیاز قصه های پر غصه کتاب زندگی این ملت را به دقت مرور کرده و می داند. چه تغییری در اصل قضیه حادث می شود؟ آیا صرف آگاهی وکیل به این واقعیت تلخ که متّهمان حاضر ''...با این کشور چه کار کردند...'' دردی را از مردم دوا خواهد کرد؟ عدم پذیرش وکالت این پرونده و پرونده هائی از این سنخ تاثیری در اصل ماجرا دارد؟ آیا فقط کسانی که از چنین پرونده هائی دفاع می کنند وجدان ندارند؟ بدانیم و یا ندانیم که ''با این کشور چه کار کردند'' در اصل قضیه که می بایستی در چارچوب قانون مورد بازخواست قرار بگیرند و از طرف دیگر در قالب و به تجویز همین قانون از حقّ دفاع و بهره گیری از ساز و کارهای قانونی اش از جمله داشتن وکیل بهره مند شوند، چه توفیری ایجاد می کند؟

واقعیت این است که در چنین اوضاع و احوالی ندانستن بهتر از دانستن است! چرا که خود نفس ''دانستن'' آن هم زمانی که کار آنچنانی از دست خلق الله ساخته نیست، هم عذاب آور است و هم مایه ی ملال و ''سوهان روح''. این است که باید بگوئیم ''دانستن یا ندانستن'' مساله این نیست!

پرسش دیگر اینکه آیا انجام وظیفه حرفه ای در چارچوب قانون و با تکیه بر سوگند وکالت را می توان به ''نداشتن وجدان'' تعبیر و تفسیر کرد؟ راستی انجام وظیفه حرفه ای نشانه نداشتن وجدان است؟ اگر اینگونه است، پس می تواند در موقعیّت های خاص و در ارتباط با حرفه های دیگری همچون طبابت، قضاوت و ... مصداق پیدا کرده و معنا یابد!

''برای حقّ الوکاله نباید خودتو بفروشی'' سخنی بجا و منطقی است. ولی فکر می کنم از آنجائیکه حقّ الوکاله حقّی است که در قبال خدمت وکیل به موکّل و با توافق طرفین و در عین آزادی اراده آنها از جانب موکّل به وکیل تعلق می گیرد، نیاز به ''خود فروشی'' ندارد! چه، خودفروشی در خور شان هیچ کس به ویژه وکیل دادگستری با این شان والای اجتماعی در تمامی جوامع نبوده و نیست. شخصیتی که شان و جایگاهش همسنگ و هم تراز شان قاضی شناخته شده است! اگر حقّ الوکاله حقّ شرعی، قانونی، عرفی و اخلاقی وکیل تلقی شود –که اصل بر این است- ''خودفروشی'' چگونه معنی می شود؟ مگر نه این است که در قبال هر خدمتی پاداشی است و در برابر هر زحمتی اجری؟ مگر نه این است که اصل بر عدم تبرّع است؟

مگر قرار است آنان که ''گوشت و کشاورزی و فولاد کشور را گرفتند'' و ''کشور را خوردند'' محاکمه و مجازات نشوند؟ می بینیم که محاکمه می شوند و قطعاً مجازاتی متناسب با جرم ارتکابی هم در انتظارشان است. همان قانونی که این ''کشور خورها'' را محاکمه و مجازات می کند، همان قانون هم حقّ دفاع را برای این ''جماعت'' زیاده خوار و سیری ناپذیر و امثال اینها به عنوان شهروندان این کشور به رسمیت شناخته. اگرچه ممکن است با توجّه به پائین بودن آستانه تحمل ما که منبعث از نوع نگاهمان به مقوله فرهنگ است، اخلاقاً به مزاج بسیاری از ماها خوش نیامده و از ته دل با آن مخالف باشیم. حال آنکه چه کرده اند، چه برده اند، چه خورده اند و در کدام کشور سرمایه گذاری کرده اند؛ فعلاً جز برآوردن آه و افسوس از نهادمان دردی از ما دوا نخواهد کرد. مهم این است که بازخواستشان در دادگاه صالح و مجازاتشان در قالب همان قانونی که برای همگان ملاک و معیار شمرده می شود و در ید قدرت قانونی ''قاضی مستقل'' صورت بگیرد.

''دیکتاتورها هم وکیل می خواهند'' عنوان مصاحبه ای بود با رمزی کلارک دادستان اسبق ایالات متحده آمریکا و وکیل دادگستری در روزنامه وزین شرق- 21/1/91
در مقدمه این مصاحبه و در معرفی رمزی کلارک چنین آمده است:

''رمزی کلارک، دادستان پیشین ایالات متحده آمریکا را بسیاری از ایرانیان از سال های قبل از پیروزی انقلاب می شناسند. وقتی که روزنامه نیویورک تایمز عکس او را در حین همراهی تظاهرات ضد شاه در 1978 و 1979 (1356-1357) چاپ کرد. دموکراتی که همواره در کمپین های ضد جنگ آمریکا نقشی فعّال داشته است. بیش از آن کلارک از فعّالان ضد جنگ ویتنام بود و در دهه 1990 از مخالفان سرسخت حمله آمریکا به عراق. در کارنامه این فعّال حقوق بشر اقداماتی ثبت شده است که به کلی با آموزه های معمول غریبه است از جمله آنکه داوطلبانه دفاع از اسلوبودان میلوسویچ حاکم صربستان و صدام حسین را به عهده گرفت و در چند ماه گذشته به دلیل مخالفت جدی با اعمال تحریم ها یا حمله نظامی علیه ایران نامش دوباره در جراید و شبکه های تلویزیونی مطرح شد.''

(تا آنجا که نویسنده این نوشته به خاطر دارد، دیداری نیز در روزهای حضور بنیانگذار انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) در پاریس و در اقامتگاه نوفل لوشاتو با ایشان داشت)
غرض از ارائه این معرفی مختصر از سابقه حرفه ای این وکیل صاحب نام و دادستان اسبق آمریکا و فعّال حقوق بشر همانا بیان نکته هائی چند است که به حرمت فهم خواننده، متن قسمتی از این مصاحبه بی کم و کاست در زیر می آید:

''س- اگر اشتباه نکنم شما سرپرست تیم وکلای صدام و محاکمه اش بودید؟
ج- من یکی از وکلای او بودم
س- بنابراین شما خود را فعّال صلح می خوانید یا وکیلی که به هر حال باید از موکّلش دفاع می کرد حتی اگر با آنچه کرده موافق نبوده باشد.
ج- نه. فکر می کنم وظیفه هر وکیلی است که بهترین راه را برای دفاع از موکّلش پیدا کند. می خواستم یک وکیل مدافع خوب باشم که برای کشف حقیقت از متّهم به خوبی دفاع کنم.
س- یعنی شما داوطلبانه از صدام دفاع کردید؟
ج- دفاع از صدام فقط بخشی از ماجرا بود. مساله اصلی دفاع از حقیقت و عدالت و دفاع از اصل زندگی بود.
س- اجازه بدهید سوالی بپرسم که درباره آن بسیار کنجکاوم. چه کسی دستمزد شما را می پرداخت؟
ج- هیچکس. من برای دفاع از صدام دستمزدی نگرفتم.
س- دفاع از صدام یا کمک به دفاع از میلوسوویچ را یک اقدام بشردوستانه می دانید؟
ج- بله. نکته بشردوستانه اش هم این است که هر انسانی باید امکان دفاع از خود را داشته باشد.''
و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل؛

و اما 5 آموزه از 5 پرسش یاد شده:

1- هر تنابنده -حتی صدام و امثال او- با همه درنده خوئی وخشونت و قانون شکنی حقّ بهره گیری از وکیل در دفاع از حقوق قانونی خویش را دارند.

2- وظیفه وکیل پیدا کردن بهترین راه برای دفاع از موکّل است و دفاع خوب کمترین انتظار از یک وکیل مدافع برای کشف حقیقت است و اینکه در هر حال باید از حقوق قانونی موکّلش دفاع نماید اگرچه با آنچه موکّل انجام داده موافق نباشد.

3- هدف اساسی هر وکیل دفاع از حقیقت و عدالت و دفاع از فلسفه وجودی زندگی است.

4- بسیاری از وکلای دادگستری با دستمزد کم و حتی مجانی و افتخاری صرفاً در راستای دفاع از آزادیهای فردی و اجتماعی گام برداشته و انگیزه و عشق واقعی و مقصد نهائی شان رسیدن به حقیقت و عدالت است و این نوع نگاه که وکیل دادگستری آن گاه که حرص و جوش می خورد و صدایش را در صحن دادگاه بلند می کند ''حقّ الوکاله بالایی گرفته است'' نه منصفانه است و نه منطقی و نه بر مبنای واقعیت موجود.

5- هر انسانی باید امکان دفاع از خود را داشته باشد که مهم ترین، کاراترین و بنیادی ترین این امکانات، امکان استفاده و بهره گیری از وکیل دادگستری به عنوان رکن اساسی دادرسی منصفانه است. به همین جهت است که می گوئیم و معتقدیم اجرای عدالت ایجاب می نماید ''دیکتاتورها هم وکیل می خواهند''.

لبّ کلام آنکه:
الف- وکالت حرفه ای است شرعی، قانونی، عرفی، اخلاقی و نیازهای جوامع بشری از زمان تشکیل اولین اجتماعات انسانی تا به امروز ضرورت وجودی آن را به عنوان یک واقعیت تایید و به رسمیت شناخته.

ب - درمقابل هرخدمت پاداشی است ودریافت حقّ الوکاله در چارچوب توافق طرفین(وکیل وموکّل) حقّ قانونی وکیل شمرده می شود.

ج- دفاع از حقوق قانونی موکّل نباید با دفاع از نفس اتهام اشتباه گرفته شود. وکیل از نفس قتل، سرقت، خشونت، ایجاد رعب و وحشت، زورگیری، قمه کشی، چاقو کشی، خیانت در امانت، کلاهبرداری، جعل، ارتشاء، اختلاس، غارت بیت المال و ... دفاع نمی کند بلکه از حقوق قانونی مظنون و یا متّهم دفاع می نماید. همان حقوقی که به صراحت در قانون برای آحاد شهروندان به رسمیت شناخته شده.

د- وکیل در چارچوب قانون و اخلاق حرفه ای متعهد است از حقوق قانونی- انسانی شهروندان بدون لحاظ کردن مقام، منزلت و جایگاه و موقعیّت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، نژاد، جنس، قومیت، اعتقادات و ... دفاع نماید. آنگونه که از یک طبیب انتظار می رود.

ذ- وکیل برابر سوگند وکالت، می بایستی از تمامی توان، تجربه، علم و آگاهی خویش در مسیر انجام وظائف خاص وکالتی اش بهره گیرد.

ر- استقلال حرفه وکالت و به تبع آن مصونیت وکیل در انجام وظائف وکالتی نقش کلیدی و تعیین کننده در انجام دادرسی منصفانه ایفاء می نماید.

به امید روزی که قاعده ''حقّ و تکلیف'' در فرهنگ رفتاری ما جایگاه واقعی خود را به دست آورد.

    

پست های مرتبط

افزودن نظر

مشترک شدن در خبرنامه!

برای دریافت آخرین به روز رسانی ها و اطلاعات ، مشترک شوید.