×

نقش دیپلماسی در جهانی شدن

نقش دیپلماسی در جهانی شدن

نقش دیپلماسی در جهانی شدن

نقش-دیپلماسی-در-جهانی-شدن

 

نسخه شماره 2817 - 1390/10/10 -


 

 نقش دیپلماسی در جهانی شدن 
 
نویسنده : توحید شوطی

توجه به سوابق تاریخی و وقایع گذشته در خصوص پیشینه تحولات اخیر در جامعه جهانی که به واسطه حرکت طبیعی آن به سوی تکامل اتفاق افتاد در کنار بررسی مسیرهای تامین منافع نیروهای موثر در جهان و پیامدهای تاثیر سیاست های اجرایی قدرت های بزرگ در این زمینه نشان می دهد که امروز عواملی چون توسعه نابرابری های سیاسی و به تبع آن اقتصادی و احساس نیاز به صلح و تامین امنیت ملی، منطقه ای و جهانی که ریشه در سلطه طلبی ها در گذشته دارد با احساس نیاز جوامع مستقل به افزایش قدرت سازمانهای بین المللی و منطقه ای مستقل مثل سازمان کشورهای عدم تعهد، یونسکو و اتحادیه های منطقه ای با افزایش توجه روز افزون به مسائل مشترک جهانی و تضعیف سیستم ابرقدرتی در جهان همگام شده است. بستر یاد شده در کنار ظهور جامعه مدنی جهانی و گسترش بینش های فراملی و جنبش های اجتماعی هویت جو و عدالت خواه، توجه به جایگاه رفیع نیروها و گروه های اجتماعی و سیاسی گوناگون در سطوح ملی، منطقه ای و جهانی در شکل گیری قدرت های ملی و جهانی را تثبیت کرده است. اما استقبال روز افزون جامعه جهانی از این ایده در قالب حرکت به سوی جهانی شدن حداقل با سرعتی که شاهدش هستیم نمی تواند مورد دلخواه و تایید قدرت های سلطه گر جهان باشد چرا که در این فضا به همان نسبتی که دامنه نفوذ دولت های محلی غیر مردمی تهدید می شود تسلط قدرت های جهانی به اوضاع جهانی و کنترل آن نیز تهدید می شود این شرایط براساس بینش های مختلف در محدوده مرزهای جفرافیایی و فکری یک سری فرصت ها و تهدیدهایی را پیش روی ساختارهای محصور در این محدوده ها می گذارد لذا کشور ما به عنوان یکی از بازیگران اصلی در این مدل ناگزیز از تحلیل و تبیین آن است.
طبیعی است که امروز در فضای جهانی شدن، کشورها و قدرت های بزرگ جهانی با توجه به منافع و اصول مورد تایید خودشان برای جهانی سازی دنیا برنامه ریزی کنند و چه بسا در موارد متعددی بواسطه تقابل منافع خود با مسیر جهانی شدن به مشکلات و بن بست هایی برسند. برای بررسی این موضوع کافی است نوع روابط این قدرت ها با موسسات بین المللی به ویژه سازمان ملل متحد و نهادهای وابسته به آن مانند شورای امنیت و یونسکو و گروه 77 در گذشته مورد توجه قرار گیرد در این صورت مشخص خواهد شد که در موارد متعددی به واسطه تعارض "منافع ملی با تفسیر سلطه گرانه"، اهداف و سیاست خارجی آنها با خواسته ها و تصمیمات جامعه جهانی در سازمان ملل متحد و موسسات وابسته به آن که در راستای تمایلات ایده جهانی شدن شکل می گرفت در تقابل بوده اند. کناره گیری و استعفای انگلیس و آمریکا از عضویت در سازمان یونسکو که تقریبا بیست و هفت سال قبل در 1984 میلادی همزمان با نخست وزیری مارگرت تاچر در انگلستان و رونالدریگان رئیس جمهور وقت آمریکا صورت گرفت، نمونه بارزی از این تعارض است. این دو کشور موقعی تصمیم به ترک یونسکو گرفتند که کشورهای به اصطلاح جهان سوم و غیرمتعهد در یک ائتلاف جهانی گروه77 را در سازمان ملل تشکیل دادند و در مدت کوتاهی که از یک دهه بیشتر تجاوز نکرد، از اوائل دهه1970 تا اوائل دهه 1980، موفق شدند در مجمع عمومی سازمان ملل متحد و در برخی از کمیته های وابسته به آن، در سازمان های علمی، فرهنگی و آموزشی سازمان ملل (یونسکو)، و حتی در اتحادیه بین المللی مخابرات، منافع آمریکا و کشورهای اروپای غربی را به چالش بکشند که اثرات آن در آغاز یک سلسله اقدامات تهاجمی اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی در مقابله با مقاومت و ایستادگی های هماهنگ و منسجم جامعه جهانی در مقابل این قدرتها به رهبری کشورهای جهان سوم ظاهر شده و در طول دهه 1980 ادامه پیدا کرده و در دهه 1990 دنبال شد، این تعارض در مواردی از جمله در حمله به عراق به قدری شدید شده و به آنها فشار آورد که وزیر دفاع وقت آمریکا در آن زمان مجبور می شود در جهت مقابله با مخالفت های سازمان ملل آن را پیر شده خطاب کند. موفقیت اخیر فلسطین با عضویت در سازمان یونسکو علی رغم مخالفت ها و تهدیدهای غیرعملی آمریکا و اسرائیل (تامین کنندگان یک چهارم بودجه سازمان یونسکو) دلیل دیگری بر تایید این ایده است. این پیروزی عملی که جبهه مظلومین جهان آن را نه صرفا به واسطه نبرد در جبهه های جنگ بلکه بیشتر مدیون فضای جهانی شدن بودند، می تواند دلیل دیگری بر دستاوردهای خوشایند جهانی شدن  ارزیابی شود.
قطعا مراجعه به تاریخ نمونه های بیشتری را برای ارزیابی بهتر استراتژیست ها برای برنامه ریزی های آینده نمایان خواهد کرد. لذا امروزه ظرفیت های اجتماعی ایجاد شده در جامعه جهانی امکان ادامه به شیوه های قدیمی برای غرب را از بین برده است و غرب با شناخت و ارزیابی درست از اوضاع جهانی کرنش جدید خود را در مقابل خواست های جهانی در مسیر تکامل کرنش های مرحله ای قبلی به صورت اجباری آغاز کرده است. رای همراهان غربی آمریکا و اسرائیل به پذیرش فلسطین در یونسکو دلیل این مدعا است و هم چنان که قبلا نیز در مراحل مختلف تاریخی در گذر از نظام های اولیه برده داری، فئودالی تا سرمایه داری دیده شده است همه اصلاحات عمده اجرا شده در تاریخ به دست استبدادهای اولیه جهانی به دلخواه آنها نبوده است لذا امروز سردرگمی و اذعان به همراهی غرب با بهار عربی علیرغم تناقضات در برنامه های استراتژیکی و تاکتیکی مهندسی فعل انقلاب نبوده بلکه تلاش برای مهندسی اهداف انقلاب های عربی در زیر مجموعه جبهه جهانی شدن ارزیابی می شود.
تردیدی نیست که پدیده جهانی شدن همزمان با تهدید قدرت های بزرگ تهدیداتی را نیز متوجه سایر کشورها از جمله کشورهای جهان سوم می کند اما این تهدیدات ذاتی و اجباری نبایستی آنها را از قابلیت های این پدیده غافل کند چرا که می تواند ظرفیت هایی را ایجاد کند که در سایه آن انتقال پیام، تظلم خواهی، آگاهی  سازی و یارگیری از افکار عمومی دنیا به عنوان یک اسلحه تدافعی این کشورها راحت تر و ساده تر شود.به عبارت دیگر جهانی شدن می تواند دستاورد پیشرفت های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، علمی و فرهنگی ملل مختلف جهان را در دسترس هم قرار دهد. مثلا در این فضا امکانات و زیر ساختهایی که در محیط بین المللی برای رسانه ها ایجاد شده در اختیار بقیه کشورها از جمله کشور ما هم قرار گرفته است برای اثبات این ادعا کافی است به آمار شبکه های ماهواره ای هم جهت با کشورمان مراجعه شود بر این اساس در فضای جدید جامعه جهانی بایستی در معرفی شبکه های رقیب با عنوان مهاجمان فرهنگی و رسانه های خودی با عنوان معارفان فرهنگی، ظرافت لازم را بصورت حرفه ای حداقل در ظاهربرای مواجهه درست با قضاوت افکار عمومی جهان داشته باشیم. با قبول حساسیت های اشاره شده نظر به اینکه در تحلیل آینده نظام امنیت جهانی، رفته رفته اهمیت فراوانی مخاطبان رسانه های رقیب پررنگتر از جمعیت کشورهایشان که احتمالا از مجموعه ای از تفکرات مخالف تشکیل یافته و بیشترین اشتراکشان در مرزهای جغرافیایی می باشد شده و پارامترهای امنیتی کشورها را بیشتر از خود متاثر خواهد کرد.
فضای فوق از نظر امنیتی افزون بر فراهم کردن بستر استفاده از امکانات مادی و معنوی سایر کشورها به صورت بالقوه، به صورت بالفعل نیز می تواند برای کشورهای جهان سوم فرصت زا باشد چرا که در نتیجه کاسته شدن از وزن امنیتی نظام جهانی و توجه بازیگران به کسب قدرت از طریق راه حلهای دیپلماسی عمومی، این کشورها امکان می یابند تا حدودی از تهدیدات امنیتی نظامی که بقای آنها را خصوصا از سوی کشورهای قدرتمند به مخاطره می افکند، احساس آسودگی خاطر کنند و بتوانند با استفاده از ظرفیت های عظیم دیپلماسی عمومی، با هزینه های کمتری به ترمیم وجهه و ارتقای جایگاه خود در محیط جامعه جهانی بپردازند. اما به طور معمول درک بهتر منافع این فضا در کنار مطالبات حزبی و گروهی نظامهای حاکم در این نوع کشورها که معمولا با نظام های مردم سالاری فاصله دارند همچنان که در تونس، لیبی و مصر دیدیم پیچیده و مشکل است لذا تلاش برای چینش اصولی نیروهای سیاسی در این کشورها و تامین امنیت در نوع ارتباط ملی، در کنار تامین امنیت در مسیرها و ابزارهای ارتباطات ملی و جهانی بزرگترین چالش آنها در این زمینه خواهد بود. 
در کنار چالش های فوق فضای جهانی شدن ممکن است یکسری تهدیدات بالفعل دیگری نیز در کمین این نوع کشورها قرار دهد که یکی از آنها تهدیدهای موجود در عرصه های سیاسی بواسطه جهانی شدن فرایند تصمیم گیری با محوریت نهادهای بین المللی مانند شورای امنیت است، چرا که در صورت بروز این نوع تهدیدها مخصوصا با هماهنگی گروهی کشورهای مغرض، در فضای موجود این کشورها دیگر نمی توانند همچون گذشته رویکردهای منحصر به فرد و مستقل از جامعه جهانی نسبت به سیاستهای خود داشته باشد و از نقش آفرینی در نهادهای بین المللی مانند سازمان ملل، اتحادیه های کشوری یا شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی حتی در مواردی که هدف سیاستهای تبعیضآمیز قرار بگیرند، اجتناب ورزند بلکه  بایستی بصورت تاکیدی با اتخاذ راهبردهای دیپلماتیکی حضوری فعال در صحنه های تصمیم گیری جهانی داشته باشند و با پذیرش بعضی از هزینه های آن از طریق دیپلماسی فعال و تعامل با سایر بازیگران صحنه جهانی، به دفاع از حقوق خود بپردازند.
تهدید دیگر در دیدگاه حاضر در این مدل این است که به دلیل پیوستگی عمیق کشورها در عرصه سیاست جهانی تبعات تصمیمات سیاسی و موضع گیری های مسوولان کشورها در عرصه های داخلی و خارجی مخصوصا در مواقعی که پدیده جهانی شدن را به چالش بکشد ممکن است پیامدهای فرامرزی داشته و برخی تصمیمات یا اظهارنظرهای شتابزده آنها تبعات جهانی داشته باشد و بر موقعیت و شان بین المللی آنها و کشور مطبوعشان اثرات نامطلوبی بگذارد. لذا شایسته است همچنان که در نوع برخورد آمریکا و اسرائیل با جامعه جهانی در قضیه پذیرش فلسطین در یونسکو دیدیم سیاستمداران و مسوولان بلند پایه کشورها با درک واقعیت های محیط بین المللی و جامعه جهانی روی خواسته ها، اقدامات و راهبردهای اعلامی حاکمیت، حساسیت لازم را داشته باشند و در شرایط مختلف با در نظر گرفتن پتانسیل های نقشآفرینی نیروهای کشور و هم پیمان های استراتژیکی مطمئنا در سطوح مختلف داخلی، منطقه ای و جهانی سیاست های راهبردی را اتخاذ کنند و ضمن درک و تفسیر صحیح تحولات محیط جهانی، در پی وقوع چرخش در ابزارهای قدرت جهانی، تهدیدات جدید فراروی نظام را به درستی شناسایی کرده و بسترهای لازم را برای مقابله موثر با این نوع تهدیدات فراهم سازند بر این اساس بایستی دوستان تاکتیکی و استراتژیکی در عرصه های بین المللی تفکیک شود و در اتخاذ تصمیم ها و القای بینش های دوگانه و مبهم در خصوص انقلاب های مردمی در نقاط مختلف دنیا از جمله بحرین و سوریه، همانند اشتباهی که غرب در این زمینه مرتکب شده و در باتلاق تناقضات نظری و عملی گیر کرده است دقت لازم صورت گیرد چرا که عدم توجه می تواند فرصتهای فرا رو را به تهدید تبدیل کند. اقدام عملی و راهبردی دیگری که در فضای جدید حساسیت ویژه ای را می طلبد اصلاح اجباری نگاه های معتقد به محدود کردن فضای عملکرد احزاب، مطبوعات و رسانه های داخلی کشورها در راستای حذف یا کاهش آزادی بیان و یا آزادیهای سیاسی است چرا که در فضای جهانی شده امروزی ارتباطات نقش تعیین کننده ای دارد و مطبوعات و صاحب نظران سیاسی رقبای درگیر روز به روز بیشتر جای لشگرها و ژنرال های نظامی را در سیستم های امنیتی می گیرند لذا عدم توجه به این اصل که در قانون اساسی کشورما نیز به حق توجه ویژه ای به آن شده است می تواند به قیمت محدود کردن ظرفیتها در حوزه های عملکرد فرهنگی، اعتقادی و سیاسی کشورها به واسطه محدود شدن تفکرات و گویش های مختلف فرهنگی و اعتقادی مطلوب، در مقابل هجوم رسانه ای رقیبان جهانی تمام شود و به تعبیر دیگر جریان های داخلی را به نفع رقبای خارجی خلع سلاح کند و با کاستن از قدرت و نفوذ جریان حاکم به واسطه قطع حلقه های ارتباطی با گروه های منتقد به خلا» قدرت در داخل و بی ثباتی ها دامن زند.
توجه به این موضوع نیز قابل تامل خواهد بود که توسل حاکمیتها به برخوردهای منفی، همچون مبارزه با ابزار مختلف رسانه های ارتباطی در عصر حاضر که روز به روز نیز مدلهایشان ارتقا می یابند احتمالا فقط در سطح تصور حذف صورت مساله متوقف خواهد شد و در عمل منجر به این خواهد شد که پتانسیل ها و هزینه هایی که بایستی در مسیر تقویت و عرضه گفتمان سیاسی و اعتقادی درست به نیاز جامعه جهانی صرف گردند با خوش بینی در مسیر تلاش برای مسدود کردن گوش های داخل در مدل جزیره ای صرف شوند. این موضوع احتمالا به تعبیر پشت کردن به رقیب در صحنه رویارویی های دیپلماسی عمومی و جهانی منتهی خواهد شد.
در یک جمع بندی به نظر می رسد پیش نیاز درک شرایط جدید در این زمینه پذیرش جایگذاری اصطلاح تقابل فرهنگی به جای تهاجم فرهنگی باشد چرا که با این بستر استراتژیست های فرصت جو و فرصت ساز فضای کار لازم را برای معرفی راهبردهای متمرکز شده روی اشتراکات وسیع فرهنگ جهانی برای ایجاد فضای تعامل، تعدیل و پذیرش ماهوی اختلافات در ایجاد فضای لازم برای اشاعه فرهنگ مطلوب را داشته باشند و فرصت عمل گزینه های منفی دیگر چون پشت کردن به دشمن در جبهه های نبرد فرهنگی یا به حاشیه بردن اشتراکات با توسعه تفاوت های فرهنگی در زیر بیرق مکاتب مختلفی از قبیل مکتب ساموئل هانتینگتون را که قصد دارند با تئوریهای جنگ تمدنها در مدل جهانی سازی راهی برای حاکم کردن نظم جهانی مطلوب خود در بی نظمی آن پیدا کنند را محدود سازند.             

 

    

پست های مرتبط

مشترک شدن در خبرنامه!

برای دریافت آخرین به روز رسانی ها و اطلاعات ، مشترک شوید.