×

مردم دختران را برای فرزند خواندگی ترجیح می دهند

مردم دختران را برای فرزند خواندگی ترجیح می دهند

مردم دختران را برای فرزند خواندگی ترجیح می دهند

مردم-دختران-را-برای-فرزند-خواندگی-ترجیح-می-دهند

با حمیدرضا الوند، مدیرکل امور کودکان و نوجوانان سازمان بهزیستی

نویسنده: مریم یوشی زاده

کودک بدسرپرست بود و خودش معنی بدسرپرست را نمی دانست. یک بار برایم یواشکی تعریف کرد که خواب دیده، می رود فروشگاهی بزرگ و در ازای 10 تا بیسکویت ویفر، یک جفت پدر و مادر می خرد که هیچ کدام معتاد نباشند و کمربندشان قلاب فلزی نداشته باشد.
این خاطره را به حمیدرضا الوند، مدیرکل دفتر امور کودکان و نوجوانان بهزیستی نگفتم. وقت مان کم بود و حرف های مان جدی و در آن شرایط چطور می شد جایی برای خاطره گفتن پیدا کرد، اما هر بار که این جامعه شناس درباره کودکان بدسرپرست و بی سرپرست و برنامه های امسال بهزیستی برای آنها و مشکلات شان می گفت، ناخودآگاه یاد آن دختر بچه می افتادم که به گناه پدر و مادرش از جامعه طرد شده بود و در یکی از مراکز بهزیستی نگهداری می شد.

 امید این که او و بچه های دیگری مثل او، در خانواده ای جایگزین نگهداری شوند، دور و کمرنگ است و حتی شاید به محال پهلو بزند، این را الوند هم تایید می کند و می گوید سرنوشت آنها مثل بی سرپرست ها نیست، خانواده های متقاضی، بی سرپرست ها را می برند اما کمتر خانواده ای حاضر است کودکی بدسرپرست را موقتی به کانون گرمش راه بدهد در حالی که هم اکنون از هر 10 کودک تحت پوشش بهزیستی، دست کم 8 نفر بدسرپرست هستند.
    
 از منبعی آگاه شنیده ام که شمار کودکان بدسرپرست و بی سرپرست بهزیستی در سال 90 نسبت به سال 89 بیشتر شده است. شما این مساله را تایید می کنید؟
بله. تعداد این کودکان از سال 89 تا 90، رشدی 3 درصدی نشان می دهد که بیشترین گروه سنی آنها کمتر از 6 ساله ها بوده اند. شاید در وهله اول به نظرتان برسد که رقم 3 درصد عدد قابل توجهی نیست اما برای این گروه سنی بسیار قابل توجه است و هشداری برای ما به حساب می آید.   

  دلیل این افزایش از دیدگاه شما چیست؟

    در وهله اول، به نظر می رسد روابط خانوادگی در جامعه سست شده است و سستی این روابط منجر به جدایی والدین از هم و سرگردان شدن کودکان می شود. متاسفانه قوانین ما، به تحکیم بنیان خانواده کمک نمی کند و راهی برای ملزم کردن والدین به نگهداری از فرزندشان وجود ندارد یعنی اگر پدر و مادری پس از جدایی پی زندگی خودشان بروند و بگویند نمی خواهند مسوولیت فرزندشان را بپذیرند قانون نمی تواند آنها را ملزم به قبول این مسوولیت کند و این اتفاق در برخی موارد می افتد و پدر و مادر به دلایل غیرموجه فرزندشان را رها می کنند. اما از دیدگاهی مثبت هم می شود بخشی از این افزایش را توجیه کرد. یکی از رویکردهای جدید سازمان بهزیستی در سال های اخیر که به نظرم رویکردی جسارت آمیز بوده، راه اندازی خط اورژانس اجتماعی سیار در کشور است. به واسطه این اورژانس، کارشناسان بهزیستی پیش از آن که مشکلی اجتماعی به بحران تبدیل شود، برای حل آن اقدام می کنند. یکی از وظایف اورژانس اجتماعی رسیدگی به کودکان در معرض خطر است.

  به عبارت دیگر ما خانواده هایی را داریم که روابطی شکننده دارند و حضور کودک در آنها به بهداشت روانی و اجتماعی اش آسیب می زند. زمانی که اورژانس اجتماعی دخالت می کند و این کودکان را از خانواده جدا می کند باید آنها را به مراکز بهزیستی بسپرد و بنابراین بخشی از افزایش 3درصدی کودکانی که وارد مراکز بهزیستی می شوند نشانه اقدامات به موقع اورژانس سیار این سازمان است.
    
 چه تعداد از کودکانی که در مراکزتان نگهداری می شوند به واسطه دخالت اورژانس اجتماعی، از شرایط بحرانی خانواده جدا شده اند؟
  به طور کلی 25 درصد از کودکان بدسرپرست تحت نظارت ما یا والدین بدون صلاحیت دارند یا فرزندان طلاق هستند.

  بهزیستی هم اکنون چه تعداد کودک تحت پوشش دارد؟

به طور کلی در حال حاضر حدود 21 هزار و 500 کودک جزو خانواده کودکان بدسرپرست و بی سرپرست سازمان بهزیستی هستند و از خدمات مستمر بهزیستی استفاده می کنند که از این تعداد 9500 نفر در 481 مرکز نگهداری از این کودکان زیر نظر بهزیستی زندگی می کنند.
 حدود 12هزار نفر هم براساس سیاست های محوری و اصلی ما در درون خانواده های جایگزین ساماندهی شده اند. این خانواده های جایگزین هم می توانند اقوام و بستگان درجه یک کودکان باشند و هم کسانی که گرچه با این کودکان ارتباط سببی و نسبی ندارند اما واجد شرایط سرپرستی موقت هستند.

در صحبت هایتان اشاره کردید که بیش از 12 هزار نفر از این کودکان در خانواده های جایگزین نگهداری می شوند. پس چرا آنها را جزو آمار خدمات گیرندگان مستمر از بهزیستی لحاظ کردید؟
برای توضیح دلیل این که می گویم آن گروه هم از خدمات مستمر استفاده می کنند، مایلم مثالی بزنم. فرض کنیم خانم ایکس عضو خانواده ایکس است. اگر چه شاید کیفیت روابط این خانم با گذشت زمان تغییر کند، به هر حال رابطه خانوادگی او و اعضای خانواده اش قطع نمی شود و این فرد در طول حیاتش به هر شکلی با مساله ای برخورد کند، بازهم اولین نهادی که به آن مراجعه می کند خانواه است.
 کودکان تحت پوشش بهزیستی هم شرایط مشابهی دارند. بهزیستی از زمان تشکیل تاکنون حدود 80 هزار کودک را تحت پوشش قرار داده ا ست و بجز 21 هزار و 500 نفری که به آنها اشاره کردم و به خانواده های جایگزین سپرده شده اند یا در مراکز ویژه بهزیستی هستند، بقیه مستقل شده اند و خودشان تشکیل خانواده داده اند. بسیاری از این کودکان پایگاه های اقتصادی اجتماعی خاصی در جامعه دارند و نقش هایی مهم را ایفا می کنند و در موقعیت های مناسبی در اجتماع هستند اما ارتباط آنها با ما همیشه باقی می ماند.  

  کدام گروه سنی در مراکز بهزیستی بیشترین تعداد را تشکیل می دهند؟

بالاترین آمار ما مربوط به کودکان بالای 12 سال است و جمعیت دخترها و پسرها تقریبا با هم برابر است.

  نسبت بدسرپرست ها به بی سرپرست ها چگونه است؟

87 درصد از کودکان ما به مفهوم عام بدسرپرست هستند یعنی پدر، مادر یا جد پدری یا هر سه آنها در قید حیات هستند اما به دلیل نداشتن صلاحیت های اجتماعی یا عدم تمکن مالی اجازه نگهداری از فرزندشان را ندارند.
 13 درصد از کودکان مان نیز پدر، مادر یا جد پدری شان در قید حیات نیستند یا تلاش کارشناسان سازمان بهزیستی کشور برای پیدا کردن بستگان شان بی نتیجه مانده است.
    
 منابع غیررسمی می گویند برخی خانواده های بی فرزند، به استان های نسبتا محروم می روند و از آنها کودکان شان را بدون دخالت بهزیستی می گیرند. این موضوع صحت دارد؟
 من آمار دقیقی در این باره ندارم اما چنین مواردی وجود دارد. از آنجا که سن ازدواج و بارداری در کشورمان بالارفته است برخی زنان برای بارداری مشکل دارند. خانواده ای که زمان بارداری مطلوب و مناسبش را از دست داده است اما می خواهد فرزندی داشته باشد به دنبال راه می گردد و یکی از راه هایی که ممکن است پیش پایش گذاشته شود خریدن بچه از مناطق محروم است. غافل از این که متوسل شدن به سیستم های خارج از عرف و قانون ممکن است در آینده انبوهی از مشکلات را برایش پیش آورد.

فروشنده ها معمولااز چه اقشاری هستند؟

  قطعا آنها از افراد طبقات پایین اجتماع هستند و فقر فرهنگی و اقتصادی دارند.
    
 گفتید این خانواده ها با مشکل مواجه می شوند، ممکن است درباره این مشکلات مثال بزنید؟
 این کار در واقع نوعی برده داری نوین است. از یک طرف امکان دارد کسی که کودک را خریداری می کند صلاحیت لازم را نداشته باشد و از سوی دیگر ممکن است پس از چند سال پدر و مادر واقعی طفل برگردند و به روابط عاطفی که با خانواده جدیدش برقرار کرده، لطمه بزنند.
 همچنین این کودکان از برخی حقوق انسانی محروم می شوند، نخستین حق، تحصیل است. وقتی آنها بخواهند از خدمات آموزش و پرورش استفاده کنند مسلما با مشکل شناسنامه مواجه می شوند. شناسنامه گرفتن مراحل قانونی دارد که والدین غیر واقعی این کودکان، آنها را نپیموده اند.
 پیش آمده که افرادی به سازمان مراجعه کرده و تقاضای شناسنامه برای فرزندان شان می کنند. اما سازمان بهزیستی هیچ راهکاری برای چنین شرایطی ندارد. هیچ دستگاهی بر وضعیت این کودکان نظارت نخواهد کرد. این کار، هر زمان که اثبات شود جرم به حساب می آید.

هم اکنون لایحه ای در مجلس باز است به نام لایحه حمایت ازکودکان و نوجوانان که توسط سازمان بهزیستی و قوه قضاییه ارائه شده و به بحث های مربوط به کودکان در معرض خطر می پردازد. اگر این لایحه به قانون تبدیل شود کمک بزرگی به نظام مند کردن ارائه خدمات به کودکان بی سرپرست و بدسرپرست می کند و بسیاری از تخطی ها از جمله چنین مسائلی را مانع می شود.
 شاید یکی از علل این اقدام خانواده های بی فرزند برای خرید کودک از استان های محروم این باشد که فرآیند فرزندخواندگی در کشور ما بسیار طولانی است.
 در حوزه سرپرستی 2 اصطلاح حقوقی مهم وجود دارد؛ اولی سرپرستی دائم است و دومی امین موقت. درباره سرپرستی دائم ما متقاضی کم نداریم. به ازای هرکودک واجد شرایط فرزندخواندگی در کشورمان 5/7 زوج وجود دارد.

براساس قانون فقط همان 13 درصدی که بی سرپرست هستند شرایط واگذاری سرپرستی دائم به مفهوم حقوقی و فرزندخوانده شدن به مفهوم اجتماعی را دارند. از این 13 درصد یک درصد دچار معلولیت هستند که متاسفانه متقاضی برای سرپرستی شان پیدا نمی شود و باقیمانده هر سال به سرعت واگذار می شوند.
 سیاست ما این است که هیچ یک از کودکان بی سرپرست را حتی یک روز هم در مراکزمان نگه نداریم چون معتقدیم حتی یک روز دورماندن از خانواده هم به بهداشت روانی شان آسیب می زند. متقاضیان کودک معمولاکودکانی با سن پایین می خواهند و نگهداشتن یک کودک در مراکز بهزیستی به معنای بالارفتن سن او و کم شدن شانسش برای به فرزندخواندگی پذیرفته شدن است. بنابر این جمعیت کودکان بی سرپرست ما همیشه در حال نو شدن است اما آن گروه از کودکان مان که بدسرپرست هستند و اکثریت جمعیت کودکان تحت پوشش بهزیستی را به خود اختصاص داده اند، قابل واگذاری به خانواده هایی که تقاضای سرپرستی دائم کودک را دارند نیستند و باید به امین موقت سپرده شوند.

 الوند: شرایط برای امین موقت شدن کودکان آسان تر است. در این روش فرزندخواندگی خانواده ها می توانند حتی باداشتن فرزند تا 3 کودک بدسرپرست را در جمع خود بپذیرند
قبول سرپرستی موقت یک کودک بدسرپرست را امین موقت شدن می گویند. زوج های امین موقت کودکانی را که والدین شان به هر دلیل توانایی نگهداری از آنها را ندارند به کانون خانواده شان می آورند و تا زمانی که والدین شان صلاحیت لازم را به دست نیاورده اند در کنار خود نگه می دارند اما بیشتر زوج های نابارور در کشور ما علاقه ای به امین موقت شدن ندارند. دلیل بی رغبتی خانواده ها از 3 وجه قابل بررسی است و به همین خاطر، باید در صف طولانی متقاضیان سرپرستی دائم که تعدادشان بسیار زیاد است، باقی بمانند.

  من شنیده ام بیشتر مردم مایلند کودکان دختر را به سرپرستی دائم بپذیرند، این موضوع حقیقت دارد؟

بله متاسفانه بیش از 67 درصد از متقاضیان سرپرستی دائم در کشور متقاضی نگهداری از کودکان دختر هستند. درحالی که تعداد کودکان دختر و پسر واجد شرایط با هم برابر است. گاهی حتی شرایطی پیش می آید که متقاضی برای قبول سرپرستی یک دختر، به مراکز ما مراجعه می کند و با وجود این که پسر های واجد شرایطی وجود دارند، پشت نوبت می ماند تا حتما دختر بگیرد!

چرا مردم برای قبول سرپرستی دختر را به پسر ترجیح می دهند؟

  آ نها بحث محرمیت را مطرح می کنند در حالی که دختر زودتر از پسر به سن تکلیف می رسد و به پدرخوانده اش نامحرم می شود. اگر خانواده ای دختر ببرد، پس از مدتی به پدر نامحرم می شود و اگر پسر ببرد، به مادر. پس نباید فرقی برایشان داشته باشد. من معتقدم این تبعیض ناشی از غلبه تفکر مردسالارانه در جامعه است. به هر حال اگر خانواده ای بخواهد منطقی رفتار کند بهترین کار این است که اصول را از مرجع تقلیدش بپرسد، همچنین از دیدگاه من بهترین راه برای رعایت حریم ها همان حفظ آداب ظاهری است.

  در صحبت هایتان اشاره کردید که خانواده ها علاقه ای به امین موقت شدن ندارند و مایلند سرپرست دائم یک کودک شوند، چرا؟

  وجه اول، نگرش ها و باورهای فرهنگی است. حس مالکیت در جامعه ایرانی قوی است. مردم خیال می کنند که حتما باید صاحب مادام العمر یک کودک شوند و به همین دلیل مایل نیستند کودکی را که می دانند پس از مدتی از آنها جدا می شود و به خانواده اولش برمی گردد بپذیرند. به عبارت دیگر آنها یک کودک را ششدانگ می خواهند!
 بسیاری از خانواده مایلند هویت یک کودک و حتی نام خانوادگی او را که قرار است وارد کانون خانواده شان شود تغییر دهند و او را به تملک خود درآورند در حالی که چنین کاری درباره کودکان بدسرپرست عملی نیست.

دلیل دیگر این بی علاقگی ناآگاهی مردم نسبت به تکالیف شان در ازای این کودکان است. آنها خودشان را در برابر بدسرپرست ها و آینده شان مسوول نمی  وجه سوم این ماجرا هم از بعد قانونی قابل بررسی است. حتی اگر خانواده ای که حاضر شود سرپرستی موقت کودکی را قبول کند برخی قضات آنقدر فرآیند واگذاری موقت کودک را کش می دهند و حکم امین موقتی را به دلیل برخی پیچیدگی های قانونی و برداشت های متفاوت از مفاد قانونی به تعویق می اندازند که خانواده ها خسته می شوند.
    
گرچه آمارهای بهزیستی نشان می دهد صف متقاضیان سرپرستی دائم طولانی است و خیلی از زوج ها به این کار تمایل دارند، زوج های نابارور زیادی را هم دیده ام که رغبتی به قبول سرپرستی دائمی یک کودک ندارند و دلیلش را قوانین سختگیرانه بهزیستی در این زمینه عنوان می کنند. برای مثال چرا زوجی که می خواهد کودکی را به سرپرستی بپذیرد باید بخش عمده ای از اموالش را به نام او کند؟!

 قوانین در این زمینه باید دشوار باشد. ما آینده انسانی را به کسان دیگری می سپریم و طبیعی است که در ارتباط با او حساس باشیم.
ما در سازمان بهزیستی متولی استیفای حقوق کودکان فاقد سرپرست هستیم اما متولی استیفای حقوق خانواده های فرزندپذیر نیستیم. کودکان بی سرپرست ارثی از والدین شان که آنها را به فرزندخواندگی پذیرفته اند نمی برند و به همین دلیل ما برای تامین امنیت اجتماعی شان در آینده ناچاریم از خانواده ها بخواهیم چیزی را به نامشان کنند اما نه بخش عمده ای از اموال را بلکه این دارایی فقط باید در حدی باشد که در آینده اگر آن پدر و مادر نبودند کودک سرگردان و آواره نشود. 

    شرایط امین موقت شدن هم به همین شکل است؟

    شرایط امین موقت شدن آسان تر است. برای مثال صلح اموال لازم ندارد و شرط سنی برای زوج ها گذاشته نمی شود، در حالی که برای سرپرستی دائم باید سن یکی از زوج ها حداقل 30 سال باشد.
    برای سرپرستی دائم یک کودک باید 5 سال از زندگی مشترک زوج گذشته باشد و بچه دار نشده باشند؛ اما در سرپرستی موقت خانواده ها می توانند حتی با وجود داشتن فرزند، سرپرستی حداکثر 3 کودک بدسرپرست را نیز بپذیرند البته به شرط این که تعداد اعضای خانواده از 7 نفر تجاوز نکند.
    
 بهزیستی قوانین محتاطانه ای برای نگهداری از کودکان و نوجوانان تحت پوشش خو در مراکزش دارد. چرا با وجود این قوانین، از سال گذشته سازمان تصمیم گرفته است سرپرستی کودکان 3 تا 6 ساله اش را به بخش غیردولتی واگذار کند؟
 واگذاری خانه های نوباوگان به بخش غیردولتی که با مدیریت هیات امنایی است، در جهت عمل به سیاست کوچک سازی و خانواده محوری سازمان بهزیستی است و کاهش هزینه ها را برای دولت در بر دارد.
 پیش از این، سرپرستی همه خانه های کودکان شیرخوار تا 6 ساله با بخش دولتی بود و به دلیل حساسیت هایی که درباره این گروه سنی وجود دارد و استانداردهای فراوانی که باید درخصوص نیروی انسانی شاغل در آن رعایت شود در مراکزی که به شکل هیات امنایی اداره می شدند وجود نداشت اما از سال گذشته ما به بخش غیردولتی هم اجازه تصدیگری در این حوزه را دادیم و قرار شده است سرپرستی کودکان 3 تا 6 ساله تحت پوشش بهزیستی را به عهده بگیرند.

  از دیدگاه ما، واگذاری مسوولیت به این مراکز باعث می شود مقوله مسوولیت اجتماعی در سراسر کشور تسری پیدا کند. در اکثر کشورهای دنیا دولت به تنهایی از عهده حمایت های اجتماعی برنمی آید و این مساله صرفا به عهده دولت نیست بلکه دولت مسوولیت سیاستگذاری دارد و ضوابط و شیوه نامه ها را تدوین می کند. بهزیستی به هر مرکز 10 کودک را واگذار می کند و معتقدیم با این روش تعداد مراکز نگهداری از کودکان، زیاد و شمار کودکانی که در این مراکز نگهداری می شوند، کم می شود و با این ساز و کار، کیفیت خدماتی که به کودکان ارائه می شود، ارتقاء می یابد.
    
شایعاتی وجود دارد مبنی بر این که بهزیستی فرزندانش را پس از 18 سالگی رها می کند تا زندگی مستقل تشکیل دهند. این موضوع تا چه حد صحت دارد؟
    دختران ما تا زمانی که ازدواج نکرده اند یا به شغلی پایدار و مناسب اشتغال ندارند باید در مراکزمان بمانند و ترخیص نمی شوند. اگر دختری مجرد باشد و شغلی پیداکند که درآمد داشته باشد و ما به نتیجه برسیم که می تواند زندگی اش را اداره کند، ترخیصش می کنیم اما درباره پسران حداقل سن ترخیص اولیه 18 سال است.
 در این سن اگر پسری در دانشگاه قبول نشده باشد باید به سربازی برود. حضور در سربازی برای آنها نوعی ترخیص موقت است. وقتی او از سربازی برمی گردد برایش خانه ای می گیریم و حرفه ای یادش می دهیم تا مشغول به کار شود.

  پسران ما اگر دانشگاهی شوند تا هر مقطعی که برسند هزینه تحصیل شان را می دهیم و برای آنها مسکن هم اجاره می کنیم. ما آنها را یک نفره ترخیص نمی کنیم. معمولا2 نفره ترخیص شان می کنیم تا راحت تر بتوانند با ودیعه مسکنی که در اختیارشان می گذاریم خانه بگیرند.
    
 پس از ماجرای داغ گذاری کودکان در سال 87 در یکی از مراکز بهزیستی، رئیس وقت سازمان بهزیستی گفت در همه مراکز دوربین کار می گذارد. آیا این دوربین ها واقعا کار می کنند؟
    کارشناسان ما به شکلی مستمر مراکز تحت پوشش بهزیستی را رصد می کنند و حتی فیلم های این دوربین ها را هم می بینند. زمان متوسط گزارش گیری دوربین ها یک ماه است.
    
 در سال های اخیر متاسفانه درهای مراکز بهزیستی به روی نیکوکاران بسته شده است و حتی به مردم اجازه داده نمی شود با این بچه ها ارتباط برقرار کنند. در واقع شما کودکان تحت پوشش را از تجربه ارتباط با انسان های دیگر محروم کرده اید. دلیل این برخورد چیست؟

 شما در خانه تان را باز می گذارید تا هر کس رد می شود بیاید داخل و سرکی بکشد؟ مراکز ما برای کودکان تحت پوشش مان حکم خانه را دارد و ما باور داریم از فضای خانه باید حراست کرد.
 ما ارتباط بچه ها را با دنیای بیرون قطع نکرده ایم آنها مثل بقیه همسن و سال های خودشان به مدرسه می روند و در سطح جامعه رفت و آمد دارند. ضمن این که بیشتر بچه های ما همان طور که گفتم بدسرپرست هستند و بستگانی دارند، پس زندانی نیستند و روابط اجتماعی شان هم محدود نشده است، اما ما به دنبال حذف نیکوکارهای پفک نمکی هستیم!
 نیکوکارهای پفک نمکی کسانی هستند که هدف شان فقط ارضای روانی خودشان است، نه پاسخ به نیازهای کودکان تحت پوشش ما. پاسخ دادن به نیاز واقعی بچه ها چند راه دارد؛ اول قبول سرپرستی دائم یک کودک بی سرپرست، دوم امین موقت شدن برای یک کودک بدسرپرست و سوم تبدیل شدن به سرپرست داوطلب به عنوان حامی. توجه داشته باشید بچه های ما فیلم سینمایی نیستند که هر روز یک نفر برود آنها را تماشا کند!

 آقای الوند، من می گویم مردم می خواهند و حق دارند با کودکان بدسرپرست و بی سرپرست مستقیما ارتباط داشته باشند و شما نباید این حق را از آنها بگیرید!
 اگر مردم بخواهند چنین تعاملی داشته باشند باید به عنوان داوطلب حامی که به آن اشاره کردم در مراکز ما حاضر شوند. هر فردی می تواند سرپرست داوطلب یک کودک باشد. البته نمی تواند او را به منزل ببرد اما می تواند هفته ای یک یا 2 روز با او باشد.
    
 مردم چطور باید داوطلب حامی شوند؟
هرکس می تواند به کمیته شبه خانواده مستقر در مراکز استان یا شهرستان مراجعه کند و برای داوطلب حامی شدن درخواست بدهد و اگر کمیته شبه خانواده صلاحیت او را تایید کند، می تواند به مراکز ما رفت و آمد کند.
    
روزنامه جام جم، شماره 3422 به تاریخ 8/3/91، صفحه 7 (گفتگو)

    

پست های مرتبط

افزودن نظر

مشترک شدن در خبرنامه!

برای دریافت آخرین به روز رسانی ها و اطلاعات ، مشترک شوید.