×

چنانچه مدعی علیه برای تبرئه خود،بینه معتبراقامه نکند لوث محقق می شود

چنانچه مدعی علیه برای تبرئه خود،بینه معتبراقامه نکند لوث محقق می شود

چنانچه-مدعی-علیه-برای-تبرئه-خود،بینه-معتبراقامه-نکند-لوث-محقق-می-شود
کلاسه پرونده : 4/10/3312
شماره دادنامه : 45/4
تاریخ رسیدگی : 2/2/70
تجدیدنظرخواه : ...
تجدیدنظرخوانده : اولیای دم مرحوم ...
فرجامخواسته : دادنامه شماره 141537/11/1369 صادره از شعبه ... دادگاه کیفری یک ...
مرجع رسیدگی : شعبه 4 دیوان عالی کشور
هیئت شعبه : آقایان ...

خلاصه جریان پرونده :طبق کیفرخواست شماره 301898/8/1369 دادسرای عمومی ... آقای (الف ) فرزند... 27 ساله شغل کارگرمتهم شده است به ارتکاب قتل عمدی آقای (ب ) (18ساله ) در اثر ایراد جرح با چاقو به گردن وی 0 دادسرا به استناد ماده یک و دو قانون حدود و قصاص و ماده یک قانون (لایحه قانونی ) حمل چادر از دادگاه کیفری یک ... درخواست تعیین کیفر برای او کرده است.
در گواهی پزشکی قانونی ... درباره علت فوت (ب ) چنین آمده است : (از جسد مرردی هیجده ساله به نام (ب ) فرزند... معاینه به عمل آمد . شکافی عمیق به طول تقریبی پنج سانتیمتر در زیر سمت چپ قسمت قدامی گردن مشهود است که تا ریه ها فرو رفته است.به نظر اینجانب فوت در اثر بریدن عروق اصلی گردن و فرو رفتن جسم برنده به ریه ها ایجاد شده است.) اولیای دم مقتول منحصر به پدر ... و مادر... بوده که از متهم (الف ) شکایت کرده اند و قصاص نفس خواسته اند .
جریان حادثه را... پدر مقتول چنین شرح داده است :(...پس از غروب در خانه نشسته بودم 0 پسرم (ب ) با برادرش (ج ) در مقابل خانه خودمان کارتن هائی را که آورده بودم جمع می کرد . من تازه از پیش (ب ) رفته و در منزل نشسته بودم 0 صدای پسرم (ج ) را شنیدم که داد زد پدر بیا (ب ) را کشتند . قبل از او (د) پسر... صدا زد که بیایید (ب ) مرد . ما فورا" دم در آمدیم دیدیم (ج ) داد می زند و پسر دیگرم به نام (ه) قبل از من از منزل خارج شد و (ب ) را بغل کرد و فریاد زد(ب ) با دو دستش گلویش را گرفته بود و خون از سینه و گلوی او فوران می کرد . پسرم (ه) از(ب ) پرسید چه شد؟ گفت (الف مرازد . این حرف را دوبار تکرارکرد . حتی پسرم (ج ) در موقع درگیری آنها آنجا بوده و دیده بودکه (الف ) با چاقو (ب ) را زد و به قتل رساند . حتی علوه بر(ج )آقای (و) پسر... نیز دیده بود که (الف ) با چاقو (ب ) را زد .)
(ج )13 ساله برادر مقتول جریان را چنین تعریف کرده است :
(قسم می خورم به قرآن و به خدا هر چه دیده ام عین حقیقت را خواهم گفت. روز حادثه من به اتفاق پدرم وبرادرم باوانت پیکان کرایه ای کارتن به مقابل در منزلمان آوردیم که پدرم به خانه رفت و من و (ب ) کارتنها را از وانت بار خالی خالی کردیم و وانت بار حرکت کرد و رفت که من و (ب ) کارتنها را بر روی هم کنار دیوار می چیدیم که آقای (و) (پسر همسایه که بامن دوست می باشد)کنارما ایستاد . در این موقع چهارنفر که از طرف کمربندی دوم می آمدند از بغل ما رد شدند که سه نفر آنها را شناختم : عزیر، عوض و(الف ) بودند، ولی نفر چهارم را نشناختم 0 (الف ) وقتی از مقابل ما رد می شد برگشت به ما گفت برای چه نگاه می کنید؟ (ب ) گفت چه عیبی دارد . عوض به طرف (ب ) آمد و قبل از اینکه عوض به (ب ) برسد (الف ) خودش را به (ب ) رسانید و دست راست خود را بلند کرد و پایین آورد که من متوجه شدم که خون بسرعت از گلوی برادرم بیرون زد و (الف ) به دوستانش گفت فرار کنید و دیگر حرفی نزد و آنها فرار کردند... پس از اینکه (الف ) برادرم را زد (ب ) به من گفت (پدرم را صدا کن مردم ) و خودش نیز برادرم (ه) را صدا کرد وقتی (ه) آمد گفت (چه شد؟ گفت (الف ) زد... هوا تاریک بود من نفهمیدم در دست (الف ) چه بود و با چه وسیله ای برادرم را زد در دست آنهای دیگر نیز چیزی ندیدم علت آن هم تاریکی بود... غیر از (الف ) شخص دیگری با برادرم (ب ) درگیر نشده است.تنها (الف ) با(ب ) درگیرشد... عرض کردم (الف ) زد، ولی به علت تاریکی متوجه نشدم با چه وسیله ای زد تنها خون بشدت از زیر گلوی برادرم بیرون می زد و(الف ) پس از زدن گفت فرارکنید...)
گواه (شماره 1)...فرزند... 18 ساله (متولد1349) سرباز... چنین گفته (من داشتم می آمدم ... تا به جلو در یا نزدیکی درخانه (ب ) می رسیدم که مشاهده کردم که (ب ) چمباتمه زده نشسته بود و مراکه دید اظهار کرد که زود به پدر و مادرم خبر بده که (الف ) مرا با چاقو زد در همان موقع دیدم خون از گردن (ب ) جاری است ، ولی از (الف ) اثری در محل ندیدم ... غیر از من چند تا بچه نیم قد تقریبا" حدود پنجساله بودند .)
برادر (ب ) به نام (ج ) حدود ده ساله در پیش وی بوده است. وی مفاد اظهارات فوق در در نزد بازپرس هم تایید کرده و افزوده است : (... (ب ) را دیدم ... نزدیکی منزل ... نشسته با دستش شکمش را محکم گرفته داد و فریاد می زند:(... وای پدرم ، مردم 0) گفتم چه شده ؟ گفت مرا (الف ) با چاقو زد و فرار کردند برو به پدرم بگو بیاید... (ب ) مرا به اسم صدا زد و گفت (الف ) مرا زد... از بچه های محله پنج شش نفر بودند...یکی به نام (و)پسر... آنجا بود می گفت از اول جریان آنجا بوده ...)
گواه (شماره 2) (و) فرزند... 12 ساله محصل ( یک جا13 ساله ) نزد بازپرس در تاریخ 1/7/69 چنین شهادت داده است : (پدر( ب ) کارتن جمع آوری می کند و می فروشد .(ب ) داشت باقیمانده کارتنهارا از زمین جمع آوری می کرد .(الف ) و سه نفر همراه او را ازراه شوسه ماشین رو می آمدند در نزدیکی مغازه ... که متصل به منزل (ب )(مقتول ) بوده در حالی که (ب ) داشت باقی مانده کارتنهاراجمع آوری می نمود (الف ) به (ب ) گفت چرا چپ چپ نگاه می کنی ؟ (ب ) گفت چه اشکالی دارد . یکی از آنها که لباس سیاه به تن داشت خواست (ب )را بزند ولی (ب ) به این طرف کشید یعنی از دست او فرار کرد . بالاخره نتوانست او را بزند . از این طرف (الف ) چاقو را به پایینتر از گلوی (ب ) فرو برد و فرار کرد، همگی فرار کردند، فقط (الف ) یک ضربه چاقو زد و فرار کردند...(الف ) همدهاتی مامی باشدهمیشه در آن محل می گردد... تنها (الف ) را شناختم ، نزدیک بودم ... موقعی که (الف ) (ب ) را زد من بودم (ج ) برادر اوبود، آقای (ز) پسر... آنجا بود) در تاریخ 23/7/1369 مجددا"ازآقای (و) دانش آموز اول راهنمائی تحقیق شده وی جریان را به تفصیل شرح داده و گفته است (چهارنفرپشت سر من که در حدود چهار مترفاصله داشتند می آمدند . هوا تاریک بود . هر چهار نفر در یک خط موازی و مساوی حرکت می کردند تنها از آن چهارنفر(الف ) را شناختم چون قبلا"پدر (الف ) شعبه نفت در محله ... داشت ، لذا می شناختم من ، (ج ) و (ب ) و یک پسر کوچک به نام (ز) حدود دو یا سه ساله بوددم در خانه شان کارتنها را جمع آوری می کردند . همان چهار نفرآمدندرسیدند که (ب ) به آنها نگاه کرد که (الف ) پرسید برای چه نگاه می کنی ؟ (ب ) گفت نگاه کردن عیبی ندارد که پسر جوانی که صورتش را تیغ (؟) زده بود بنظرم کاپشن اش مشکی بود یک مشت به طرف (ب ) پرتاب کرد، ولی نگرفت و (الف ) که در کنار آن و نزدیک (ب ) ایستاده بود دست راستش را بلند کرد شیئی در دست داشت و به نظرم چاقوبود، ولی به علت تاریکی درست نتوانستم تشخیص دهم ، وقتی پایین آوردو به (ب ) زد گفت بچه ها فرار کنید و (ب ) با دستش زیر گلوی خود را گرفت و خون بشدت بیرون می زد و سه بار (ب ) صدا زدای (ه) وقتی (ه) آمد (ب ) گفت مرا (الف ) زد و دیگر حرفی نزد ... من خودم شاهد بودم که (الف ) زد در جلوی چشمان من 0) سوال شده قسمتی از بدن عوض چاقو خورده است چه کسی آن را مجروح کرده است جواب داده (در حضور من کسی او را نزد و با (ب ) نیز درگیرنشد و دو نفر دیگر نیز کنار ایستاده بودند... من در دست او (منظور عوض ) چیزی ندیدم ولی در دست (الف ) که شیئی را گرفته بودمشاهده کردم ، احتمالا" چاقو بوده است. چون همان شئی را که چاقو است به گردن (ب ) زد...)
آقای (ه) برادر مقتول ، 24 ساله ، سرباز وظیفه به بازپرس چنین گفته است : (ساعت حدودا" هفت الی هفت و نیم شب گذشته بود . من در منزل خودمان بودم 0 صدای برادرم ... (مقتول ) را شنیدم که با صدای گرفته فریاد می زد مردم 0 بیرون آمدم ، دیدم برادرم به پرت نمود خون از گلویش فوران می کرد خودش دستش را به گلویش گذاشته فریاد می کشید . همین که او خودش را به بغل من انداخت پرسیدم چه شده چه کسی شما را زد؟ گفت : زد . گفتم چه کسی زد؟ گفت (الف ) زد؟ گفت : نمی دانم 0 دستم را به گلویش گذاشتم و فریاد زدم ماشین بیاورید به پزشک ببریم ... در راه نرسیده به بیمارستان فوت نمود... برادر کوچکم (ج ) پیش او بود . غیر از (ج ) از بچه های کوچک محله به صدای برادرم (ب ) به دوروبر او جمع شده بودند... آقای (و) فرزند... آنجا بود خیلی از بچه های محله بودند ولی کم سن و سال هستند... برادرم (ج ) صدای (ب ) را شنید که گفت (الف ) زد . با صدای بلند گفت (الف ) زد، ولی صدایش گرفتگی داشت مطلب را خیلی رسانید . (الف ) را آ;جا ندیدم 0 فرار کرده بودآقای (د) و برادرم (ج ) دیده اند...) در تاریخ 23/7/69نیزمفصلا"از(ه) تحقیق شده ، وی مفاد حرفهای فوق را تکرار کرده است.
از عزیز... فرزند... 21 ساله یکی از همراهان (الف )در تاریخ 3/7/1369 تحقیق وی جریان حادثه را چنین گفته است : (من درساعت حدود 7 بعدازظهر در جلوی قهوه خانه ... ایستاده بودم جشمیدپسر... نانوا آمد پیش من گفت برویم کوچه خودمان عوض و(الف )آنجاهستند آمدیم پیش آنها... گفتیم یک دور بزنیم ، با هم رفتیم ...(ب )به اتفاق سه نفر دیگر به نظرم به طرف مغازه می رفتند در آن موقع (الف ) به آنها گفت برای چه نگاه می کنید و شخص (ب )به (الف ) گفت خوشم می آید نگاه می کنیم 0 (الف ) در جواب آنها گفت ( به عقب جلوی ما خوب نگاه کن ) و (الف ) به طرف (ب ) رفته و(ب ) هم به طرف (الف ) آمد . دیگر نمی دانم چه حرف زدند و آن موقع من عوض و جمشید حدود 76 قدمی از آنها جدا شده بودیم 0 بعد عوض گفت :دعوا نکن ، تو بیا برویم 0 بعد صدای چاقو آمد . من برگشتم دیدیم دست (ب ) چاقو است (الف ) شکم خود را جلو زد گفت :(چاقو بازکردی بزن 0) بعد عوض از این طرف آمد گفت : (عزیر چاقو بازکرده بگذار ببینم چه می گوید .) بعد من عوض را گرفتم 0 یکدفعه دیم (الف )داد زد (عوض فرارکن ) و (الف ) فرار کرد عوض هم به دنبال او فرار کرد . همان پسره (ب ) (گفت ) وای مردم 0 من به راه خود یواش یواش ادامه دادم 0 جمشید هم حدود10 قدم از من جلوتر راه می رفت و آن اشخاصی که پیش (ب ) بودند چند سنگ پشت سر من انداختند ودو تا سنگ به پای من خورد . من فرار کردم هنگام درگیری من عوض را نگه داشته بودم 0 چون عوض می گفت (ب ) چاقو کشیده ... در همین هنگام شنیدم که (الف ) فریاد کشید: (عوض فرارکن ) و چون پشت من به طرف (الف ) بود ندیدم که (الف )با چه آلتی (ب ) را زد، ولی دقیقا" (الف ) با (ب ) درگیر بود و من و عوض و جمشید در طرف دیگر بودیم و هنگام فرار چون هوا تاریک بودمن چاقودردست (الف ) ندیدم ... من از (الف ) پرسیدم که (زدی ؟) او در جواب گفت (بلی زدم ) و پس از پیمودن چند قدم عوض از (الف ) پرسید به کجایش زدی ؟ (الف ) گفت : (به سینه اش زدم 0) تا سر کوچه با همدیگر دویدیم و در سر کوچه هر کدام از ما به خانه خود رفتیم 0 مجددا" از وی در تاریخ 23/7/1369 تحقیق شده وی این بار برخلاف فوق گفته است : (صدای باز شدن چاقوی دنده ای را که با صدای مخصوص باز شد شنیدیم و مشاهده کردیم که (ب ) جاقوی در دست دارد و آن را به طرف صورت (الف ) پرتاب کرد و گفت برو عقب که عوض رفت جلو و به (ب ) گفت : (حالا که چاقو را بازکردی بزن به شکم من 0) ... به عوض گفتم شب گندکاری می کنید که در این موقع (الف ) گفت عوض فرار کن و آنها فرارکردند... در مسیرراه که فرار می کردیم نمی دانم جمشید یا عوض بود از (الف ) سوال کردند: (زدی ؟ اگر زدی از کجایش ؟) که اطراف سینه اش را نشان داد و گفت (از سینه اش زدم )...(ب ) دو قدم دنبال (الف ) فرار کرد و سپس ایستادوداد زد (وای پدرم ، (الف ) مرا کشت.) ... من چیزی در دست آنان (عوض و (الف ) ندیدم تنها یک لحظه من چاقو را در دست (ب ) دیدم ...(الف )) نگفت با چه وسیله ای (ب ) را (زده است )تنها گفت (زدم ازسینه اش 0)... دقیقا" یادم نیست (ب ) یا گفت وای پدر مردم یا گفت وای پدر (الف ) مرا کشت. زمغانی که (الف ) فرار کرد و (ب ) نیز دنبال وی دو قدم دوید ایستاد برگشت دید که عوض می آید دستش را بطرف عوض پرتاب کرد احتمالا" با همان چاقو او را (ب ) مجروح کرده باشد .)
بازپرس در تاریخ 3/8/69 از عزیز تحقیق کرده است. وی مفاد حرفهای فوق را تکرار کرده و گفته (...(الف ) با (ب ) روبروی هم قرار گرفته بودند .(الف ) شکمش را باز کرد گفت بزن 0عوض گفت مرا بزن بگذار به شکم من بزند... من عوض را کشان کشان به این طرف بردم و نگه داشتم 0(الف ) و (ب ) رودررو ماندند .(الف ) گفت فرار کنید . همگی فرارکردیم در راه عوض از (الف ) سوال کردزدی ؟ (الف ) گفت به سینه اش زدم 0 همگی فرار کردیم 0)
از عوض 19 ساله در تاریخ 4/7/1369 تحقیق شده و وی چنین گفته است :(آن روزحدود ساعت هفت الی هشت بود به اتفاق دوستم جمشید... می رفتم (الف ) و عزیز را مشاهده نمودیم ...آنها نیز به ماملحق شدند . چهارنفر را مشاهده نمودیم که مقابل منزل ایستاده بودند... یکی از آنها که فعلا" فوت نموده و اسمش (ب ) است به مانگاه کرد . (الف ) از (ب ) پرسید چرا نگاه می کنی ؟ (ب ) جواب داد: خوشم می آید... من پیش (ب ) رفتم و وی را به کناری کشیدم و گفتم دعوا کردن کار خوبی نیست ... دوستان (ب ) خواستند دخالت کنندو به طرف (الف ) حمله ور شدند... یکی از آنها که دقیقا" نفهمیدم کدام یک از آنها بود ضربه ای به کتف چپ من زد، ولی نفهمیدم با چه آلتی زد . در این گیر و دار (الف ) به (ب ) حمله ور شد، ولی چون هوا تاریک بود نفهمیدم (الف ) با چه آلتی به (ب ) حمله کرد . ولی در دست (ب ) چاقوی دنده ای بود . اط صدای چاقو فهمیدم که (ب ) چاقو در دست دارد . من متوجه شدم (الف ) با دستش به ...(مقتول ) ضربه ای زد، ولی دقیقا" چاقو را ندیدم 0(الف ) بعد ازاینکه (ب ) را زد داد زد که فرار کنید ما نیز چهارنفری یعنی جمشید، عزیز، (الف ) و من فرار کردیم 0 چون هوا تاریک بود من چاقو در دست وی (الف ) مشاهده ننمودم 0 جمشید و عزیز هیچ گونه نقشی در دعوا نداشتند .)
بازپرس در تاریخ 2/8/69 بین عوض و (الف ) مواجهه داده عوض اظهار داشته است : (قبلا" من واقعیت را تمام و کمال نگفتم 0) وی جریان را شرح داده و اضافه کرده : (الف ) او را زد . قبلا" اشتباه کردم ، حقیقت را نمی گفتم چون با (الف ) دوست بودم 0ولی شهادت می دهم (الف ) او را زده است ... در حالی که همگی فرار می کردیم من از (الف ) سوال کردم زدی ؟ گفت : بلی زدم 0) گفتم از کجایش زدی ؟ گفت : (ازسینه اش 0) حتی این سوال و جواب مرا با (الف )، عزیز و جمشید هم شنیدند .) وی این مطلب را در حضور متهم تکرار کرده است و نیز گفته است : (صددرصد(الف ) اورازده است.)
از جمشید ... فرزند... 19 ساله ، یکی از همراهان متهم تحقیق شده است. وی در تاریخ 4/7/69 چنین گفته است : (...سه نفر یعنی عوض ، (الف ) و عزیز را دیدم ...با آنها همراه شدم از سرکوچه مرحوم (ب ) می گذشتیم که مرحوم با سه بچه که همراه او بودند از جلوی ما گذشتند و بعد از گذشتن ما از پشت سر به ما نگاه کردند .) سپس یکی از بچه ها گفت چرا نگاه می کنی ؟ بعد مرحوم گفت که (مابه همه نگاه می کنیم 0 سپس (الف ) گفت که (هم به پشتمان نگاه کن و هم به جلویمان 0) سپس مرحوم گفت : (حرف زادی نزنید .)... سپس فورا" صدای باز شدن چاقوی دنده ای را شنیدم و بعد از اندک مدتی شنیدم که (الف ) گفت عوض بدو و دیدم که فرار کردند من هم به دنبال آنها فرار کردم ...(الف ) با چاقوی خود ضربه ای به مرحوم وارد کرد .دقیقا" ندیدم که به کجای مرحوم وارد کرد... من در حین فرار... چاقو را در دست (الف ) ندیدم ... فقط (الف ) با مرحوم (ب ) درگیر شد در موقع فرار... عوض از (الف )پرسید(از کجایش زدی ؟) (الف ) در جواب گفت : (از سینه اش زدم 0) این بازجوئی با حضور بازپرس انجام شده است.
بانو (ص ) فرزند... 60 ساله به عنوان گواه گفته است : ( در تاریخ 19/7/69 (حدود1510 روزقبل ) حدود ساعت 30/7 صبح از خانه خارج شدم دو راس گاو و یک راس الاغ دارم به همراه خود جهت چرا به صحرا می بردم ... مشاهده کردم یک نفر داخل نهر شنسته است به نامبرده فحش دادم ... بلند شد گفت : خاله ... نزدیک شدم گفتم :(در اینجا چکار می کنی ؟) گفت : ( من پسر... نفت فروش هستم 0)(منظور متهم است ) گفت : در دست تو چه است. گفتم : (نان است.) نان را از من خواست به وی دادم آن را خورد... گفت : ( ازدست من خطائی سر زده است. پسراکبر راکشته ام 0) ... به طرف دره رفت ... او را می شناختم دیده بودم 0)
در تاریخ 21/7/1369 مامورین موفق به دستگیری متهم فراری (الف ) در منزل پدر زنش می گردند و بازپرس در تاریخ 22/7/1369 از نامبرده (الف ) فرزند... شغل نفت فروش ،25 ساله ، تحقیق می کند وی جریان حادثه را چنین تعریف می کند: ( عوض ، من ، جمشید و عزیز چهارنفری از کوچه آنها می گذشتیم 0(ب ) در کوچه ایستاده بوده از ما پرسید برای چه از این کوچه می گذرید؟ گفتم راه است عبور می کنیم 0 گفت اشتباه می کنید . دوباره به ما فحش ناموسی دادوچاقو در آورد... از این طرف عوض چاقو در آورد . در حالی که دردست آنها یعنی عوض و (ب ) چاقو بود به همدیگر حمله ور شدند .(ب ) فریاد زد: مردم 0) همگی فرار کردیم ... من از آنها جدا شدم به ایستگاه ...رفتم از آن جا ماشین پیکان به مبلغ سیصد تومان کرایه کردم و گفتم مرا به ... برسان او هم برد . ساعت هفت صبح به ... رسیدم ... پس از درگیری به خانه رفتم و از آنجا به این طرف وآن طرف می رفتم تا صبح ساعت 3 به نحوی خودم را سرگرم می کردم 0 بالاخره شب را تا صبح بیدار ماندم و صبح شد ساعت سه بامداد سوار پیکان شدم وبه ... رفتم 0 سوال شده چرا تا صبح نخوابیدید؟ پاسخ داده : ( چون به دنبال ماشین می گشتم می خواستم خودم را به جابی برسانم 0 برای کار کردن می رفتم و سرباز فراری بودم و می ترسیدم مرا بگیرند... من ناراحت بودم سرم را به زیر افکنده بودم صحبت نمی کردم ...در ... فورا" ماشین اتوبوسی پیدا کردم به بوفه آن سوارشدم به ...رفتم ... عوض و عزیز دوست من می باشند ، جمشید با عوض دوست هستند .)
بازپرس خطاب به متهم گفته شما به اظهارات دوست صمیمئی خود یعنی عزیز چه می گویید؟ وی پاسخ داده : (قبول نمی کنم ) ( که قبول می کنم هم خوانده می شود .) متاسفانه بازپرس بدون تحقیق و تفهیم اتهام و دلایل ، درباره وی قرار بازداشت موقت صادره کرده است.
در تاریخ 23/7/1369 افسر آگاهی برخلاف بازپرس به متهم تفهیم اتهام کرده و حتی آخرین دفاع اخذ کرده است و متهم (ال ) گفته (من نکشته ام ، من قاتل نیستم ... عوض با چاقوئی که در دست داشت به طرف (ب ) که او نیز چاقوئی در دست داشت حمله ورشد، ولی اینکه در حین زدن (ب ) ببینم ، ندیدم 0 وقتی که (ب ) چاقو رادر آورد و باز کرد و فحش داد و آمد به طرف عوض دست به جیب خود کرد و چاقوی بزرگ دسته مشکی در آورد آن را باز کرد، ولی به علت تاریکی متوجه نوع چاقونشدم 00 من به (ب ) گفتم راه است می رویم که گفت اگر شما از این به بعد رد بشوید خواهر و مادرتان را فلان می کنم 0 بلافاصله چاقو را باز کرد که چاقوی دنده ای (بود) که عوض نیز چاقوی خود را باز کرد و به طرف (ب ) حمله ورشد .) به وی گفته شده (عوض و عزیز و حمشید تایید کرده اند که شما(ب ) را باچاقو زده ای و او را کشته ای 0) جواب داده :( عوض زد، آنها دروغ می گویند، آقای (و) و (ج ) شهادت داده اند شخصا" دیده اند که شما او را با چاقو زده اید و حتی خود متوفی نیز گفته است ک (الف ) مراکشت در این مورد چه می گویید؟) جواب داده :( قبول ندارم 0
چون تنها مرا می شناسند اسم مرابرده اند .)به وی گفته شده اظهارات (ه) دایر براینکه برادرش (ب ) در حین صحبت گفته است (الف ) مرا زد به شما تفهیم می شود، جواب داده : (دروغ می گوید . او در خانه (بود) چطور فهمیده است که من (ب ) را زده ام ... شاکی و برادران متوفی با دوستان من تبانی کرده اند... اول رفتم خانه سپس در کوچه پس کوچه ها ول می گشتم تا اینکه در ساعت 3 به ایستگاه ... رفتم ... من از ترس سربازی فرار کردم 0) در آخرین دفاع گفته : (من بی گناه هستم 0 من قاتل نیستم 0)
بازپرس در تاریخ 2/8/1369 بین متهم (الف ) با عوض و عزیز مواجهه داده است (ال ) اظهار کرده : (قبول ندارم 0 اصلا" در راه با او (عوض ) صحبن نکرده ام 0 حتما" خودش او را زده است ) و خطاب به عوض گفته ( توزدی 0 در راه به من هم گفتی 0 علاوه بر من و تو دو نفر دیگر و دو سه نفر از بچه های کوچه هم آنجابودند) (الف ) اظهارات عزیر را هم قبول نکرده و گفته ( هر سه نفر می خواهند مرا بدبخت کنند . قبول ندارم ، دروغ می گویند .) عزیز اظهارکرده ( تو دروغ می گوئی واقعیت رامن به آقای بازپرس گفتم 0)
در تاریخ 27/8/69 بازپرس از تهم آخرین دفاع اخذ کرده است. وی گفته : (ب ) را من نکشته ام او را عوض زده و به قتل رسانده است.(ص 158)
با صدور قرار مجرمیت (الف ) و تنظیم کیفرخواست علیه اوپرونده به دادگاه کیفری یک ... فرستاده شده و متهم (الف )آقای ... وکیل دادگستری را به وکالت خود انتخاب کرده است. و دادگاه در تاریخ 14/11/1369 با حضور طرفین به موضوع رسیدگی کرده است.اولیای دم مقتول را (والدین وی ) از متهم (ال ) شکایت کرده اند و قصاص نفس از وی را خواسته اند . متهم (الف ) اتهام وارده را تکذیب کرده و اظهارات همراهان خود و گواهان را قبول نکرده است.دادگاه نوشته (برای دادگاه ظن قوی حاصل است که شما مرتکب قتل شده و مقتول را با چاقو به قتل رسانیده اند . آیا برای اثبات برائت خود می توانید شهود معتبر معرفی نمایید؟) وی پاسخ داده : (قضیه شب حدود ساعت 9 اتفاق افتاد . در آن موقع که ما با مقتول پنج نفر بودیم 0 من شاهد ندارم 0) دادگاه آن گاه مراسم قسامه را انجام داده و پدر و مادر و 2 برادر مقتول قسم یاده کرده اند .وکیل متهم لایحه ای تقدیم کرده و دادگاه مبادرت به صدور حکم کرده است و به موجب آن اعلام کرده است : (اتهام متهم با قسامه ثابت است و چون اولیای متقول که پدر و مادر او هستند و خواستار قصاص می باشند، دادگاه با احراز اینکه آلت قتاله و نوع جراحتی که به مقتول وارد گردیده نوعا" کشنده می باشد هر چند که متهم قصد کشتن نیزنداشته باشد، لذا به استناد بند ب ماده 15 و ماده 51 قانون حدود و قصاص متهم را به استیفای اثر جنایت (قصاص نفس ) محکوم می نماید .)
محکوم علیه به حکم صادره اعتراض کرده ، وکیل وی نز تجدیدنظر خواسته است. دادگاه اعتراض را وارد ندیده و پرونده را به دیوان عالی کشور فرستاده است. لوایح محکوم علیه و وکیل وی در موقع شور قرائت خواهدشد .
پرونده امر به این شعبه ارجاع شده است. هیئت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید و پس از قرایت گزارش آقای ... عضو ممیز و اوراق پرونده نظریه کتبی آقای ... دادیار دیوان عالی کشور اجمالا" مبنی بر رد اعتراض و تایید دادنامه و دادنامه شماره 141537/11/1369 تجدیدنظر خواسته مشاوره نموده چنین رای می دهند:
(ایراد و اعتراض موجهی به حکم صادره نشده ، با توجه به محتویات پرونده ارتکاب قتل عمد از طریق ایراد جرح عمدی با چاقو از طرف آقای (الف ) به آقای (ب ) که منجر به فوت او گردیده محرز و مسلم و بدون شبهه بوده نتیجتا" حکم صادره به استناد بند ب ماده 10 قانون تعیین موارد تجدیدنظر احکام دادگاههاونحوه رسیدگی آنها تایید و پرونده برای اجرای حکم اعاده می شود .)

مرجع :
قانون مجازات اسلامی درآیینه آرا دیوان عالی کشور(قتل عمد)جلد2 تالیف یداله بازگیر ،انتشارات ققنوس ،چاپ اول ، 1376
46

نوع : آراء و نظریات

شماره انتشار : 45

تاریخ تصویب : 1370/02/02

تاریخ ابلاغ :

دستگاه اجرایی :

موضوع :

منبع : وب سایت قوانین دات آی آر (معاونت آموزش دادگستری استان تهران)

    

قانون های مرتبط

مشترک شدن در خبرنامه!

برای دریافت آخرین به روز رسانی ها و اطلاعات ، مشترک شوید.