دنیای کوچک کودکان زندانی
خیابان را بسته و وقتی ماموران پلیس رسیدند، با قمه به آنها هجوم برده بود برای فرار دست به هر کاری زد اما در نهایت دستگیر و روانه کانون اصلاح و تربیت شد
دنیای کوچک کودکان زندانی
خیابان را بسته و وقتی ماموران پلیس رسیدند، با قمه به آنها هجوم برده بود. برای فرار دست به هر کاری زد اما در نهایت دستگیر و روانه کانون اصلاح و تربیت شد
قانون- خیابان را بسته و وقتی ماموران پلیس رسیدند، با قمه به آنها هجوم برده بود. برای فرار دست به هر کاری زد اما در نهایت دستگیر و روانه کانون اصلاح و تربیت شد. روی بدنش انواع خالکوبی و زخم دیده میشود. هنوز 16 سالش تمام نشده ولی به جای درس و مدرسه، در کانون اصلاح و تربیت روزگار میگذراند. از این دست کودکان در کانون کم نیستند. کودکانی که شرایط و تربیت، آنها را وادار به خلاف کرده است. صحبتهای لطفا... محسنی، رییس سابق کانون اصلاح و تربیت، دریچه تازهای برای نگاه به کودکان مجرم باز کرد؛ نگاهی دور از کلیشههای همیشگی جامعه و دور از احساس خطر نسبت به بچههای کانون اصلاح و تربیت.
بیشترین جرایمی که کودکان به خاطر آن دستگیر میشوند، چیست؟
معمولا در آماری که در سطح دنیا وجود دارند، این است که در جرایم اطفال یا بزهکاری اطفال، جرم اول سرقت است. جرایم دوم مرتبط با رفتارهای خشونت آمیز است، یعنی ضرب و جرح و درگیری و غیره. رتبه سوم نیز معمولا مربوط به مواد مخدر است. بعد از آن جرایم متنوع دیگری هست که بسیار وابسته به فرهنگ هستند. در ایران نیز این الگو وجود دارد و بیشتر جرایم مربوط به سرقت است. پس از آن ضرب و جرح و درگیری، مواد مخدر و پس از مواد مخدر جرایم اخلاقی است.
این جرایم اغلب به چه دلایلی رخ میدهند؟
بحثهای جرمشناختی و آسیبشناسی بسیار متنوع است و دیدگاههای مختلفی وجود دارد. ما یک پدیده اجتماعی را نمیتوانیم با یک موضوع و از یک بعد توجیه کنیم. باید مسائل مختلفی را ببینیم. از جمله وضعیت روانشناختی آدمها، وضعیت جسمی افراد، همینطور وضعیت اجتماعی و محیط آدمها. اگر بخواهیم از بعد زیستی که یک رویکرد نسبت به ماجراست نگاه کنیم، بعضی از این کودکان اختلالات جسمی-عصبی دارند. مثلا کسانی که اختلالات یادگیری دارند، بچههایی که بیشفعالند یا اختلال توجه دارند که ADHD به آنها گفته میشود وغیره. اینها در معرض خطر هستند و بیشتر از بچههای دیگر درگیر میشوند. تعدادی از این بچهها، مشکلات روانشناختی دارند. مثلا بچههایی که اضطراب یا درجهای از افسردگی دارند. بعضی از بچهها هم هستند که رفتارهای بزهکارانه را یاد میگیرند؛یعنی میآموزند که چطور پرخاشگرایانه یا خشونتآمیز رفتار کنند، مصرف مواد را یاد میگیرند و غیره. در واقع اینها چیزهایی است که از خانواده میآموزند. منظور از یادگیری همان مفهوم یادگیری در تعریف روانشناسان رفتاری و مکتب یادگیری است نه مفهوم عام آن.
بخش عمدهای از ماجرا نیز به رویکردهای جامعهشناختی برمیگردد؛ یعنی یک سری عوامل، مهیا کننده شرایط بزه هستند. مانند بچههایی که در حاشیه شهرها زندگی میکنند یا در فقر و در محلههایی که ناهنجاری در آن زیاد است، زندگی میکنند. بخشی از ناهنجاری تبدیل به رفتارهای مجرمانه میشود؛ مثل جایی که اعتیاد یا دعوا زیاد است. در اینجا دعوا و شرارت به خردهفرهنگ تبدیل شده و اشکالی ندارد اگر روزی چند نفر را بزنی یا چاقو در جیبت داشته باشی. بخش دیگر هم ناهنجاریهای فیزیکی محیط است. مثلا وقتی محله آشفته است طبق نظریه پنجره شکسته، طبیعی است آدمها هم در آن محله اجتماعی نشوند و هنجارها را یاد نگیرند. بخشی از این رفتارها نیز واکنش به ناکامی است. ناکامی معمولا پنج نوع واکنش در پی دارد که سه موردش به دایره تعارض با قانون منتهی میشود. اجتماعی شدن، شرایط، الگو و آدمهای خوب میخواهد.
روند رسیدگی به پرونده این بچهها و در نهایت رسیدنشان به کانون اصلاح و تربیت، چگونه است؟
به طور کلی دو دسته جرایم داریم؛ جرایمی که شاکی خصوصی دارند مثل سرقت و نزاع. بخشی از جرایم هم عمومی هستند و شاکی خصوصی ندارند، مثل رانندگی بدون گواهینامه، مصرف مواد و ولگردی. در هر کدام از این دو، پرونده تشکیل می شود و بعد از اداره پلیس، به دادسرا و در نهایت به دادگاه میرود. البته در بعضی از جرایم دادسرا نداریم و یک راست به دادگاه میروند. مثلا همه کودکان زیر 15سال باید مستقیم به دادگاه بروند. یا بعضی از جرایم خاص هست که به دادسرا نمیروند و مستقیم به دادگاه میروند؛ مانند جرایم منافی عفت و تجاوز و این قبیل جرایم.
بیشتر بچههایی که ما در کانون اصلاح و تربیت داریم، متاسفانه بچههایی هستند که از دادسرا به کانون میروند و در واقع برای اینها قرار صادر شده ولی چون امکان تامین قرار برایشان وجود ندارد، بازداشت میشوند و به کانون منتقل میشوند که گاهی یک روز میمانند و گاهی دو هفته. 75درصد این بچهها، کمتر از یک ماه بعد، کانون را ترک میکنند.
حضور در کانون اصلاح و تربیت تا چه حد روی این بچهها تاثیر منفی میگذارد؟
اغلب این بچهها بهتر است که در همان مدت نیز در کانون نباشند. در حال حاضر رویکرد نظام قضایی در دنیا، در مورد اطفال و حتی بزرگسالان به این سمت است که حبس و بازداشت آخرین گزینه است، به جز وقتی که هیچ راه دیگری نیست. مثلا اگر بچهای یاد نگرفته که دزدی خوب نیست، باید آموزش ببیند یا اگر یاد نگرفته که از خشونت استفاده نکند، باید یاد بگیرد. وقتی رفتارهای بزهکارانه، دلیلش بیماری یا اختلال روانی است، باید بیماری و اختلال درمان شود. بنابراین تا جایی که ممکن است، بچهها نباید به کانون بروند.مگر اینکه بیم خطر برای فرد و جامعه وجود داشته باشد و هیچ گزینه دیگری موجود نباشد. عدالت ترمیمی، امروز هدف اصلاح این آدمها، به خصوص بچهها را دارد.
چقدر به این مجازاتهای جایگزین پایبندی وجود دارد و به آنها عمل میشود؟
در ایران قصه واکنشهای جایگزین، عمر طولانیای ندارد. شاید چیزی در حدود 15 سال باشد که راجع به این مساله صحبت شده باشد. ما تا چندوقت پیش حتی قانونی هم نداشتیم که این اجازه را به قضات بدهد اما اخیرا تعداد کسانی که آموزش دیدهاند، خیلی بیشتر شده و مرتب هم کارگاههای آموزشی در حال برگزاری است. ضمن اینکه اکنون قانون نیز تا حدی دست قضات را باز گذاشته است. در قوانین جدید این امکان داده شده که تا جای ممکن از احکام جایگزین استفاده شود.در کل رویکرد خوب شده و در حال پیشرفت هم هست. گرچه با بهترین حالت، خیلی فاصله داریم. سازوکار اجرای قانون جدید را هم نداریم.
مثلا در دادگاه اطفال قانون این است که بدون حضور مشاور نباید دادگاه تشکیل شود و مشاور نداریم اما برای اینکه دادگاه تشکیل شود، مشاورانی آوردهایم که به صورت داوطلبانه آنجا حضور دارند. اینها مشاور به معنای واقعی نیستند. آموزش ندیدهاند و با همه جوانب این حرفه آشنا نیستند. مثلا فکر کنید دانشجویی که به تازگی لیسانس روانشناسی گرفته، حال مشاور دادگاه اطفال شده است.
چقدر احتمال برگشت دوباره این بچهها به کانون وجود دارد؟
نوجوانی خودش یک بحران است. بسیاری از اتفاقاتی که در دوره نوجوانی مرخ میدهد، به واسطه بحران نوجوانی است. بنابراین خوشبختانه بسیاری از این بچهها نوجوانی را که پشت سر بگذارند، هیچ وقت دیگر آن کار را تکرار نمیکنند. اینکه میگوییم بازداشت و حبس باید آخرین گزینه باشد، برای همین است که حتما عوارض زیادی وجود دارد. مثل جا ماندن از درس و تحصیل، جا ماندن از رشد اجتماعی، استرسهای این دوره، برچسبهایی که به این بچهها میزنیم، خشونتهایی که در این محیطها هست و بسیاری مسائل دیگر. در مقابل، چیزی که به ما کمک میکند تا عوارض را برای این بچهها کاهش بدهیم، کم است و ما نمیتوانیم عوارض سوء این بازداشت را کاهش بدهیم. ما در کانونها جز روی گروهی خاص، تاثیر چندانی نمیتوانیم بگذاریم. میزان بازگشتیهای کودکان و نوجوانان به کانونها چیزی در حدود 15 درصد است. تعدادی از بچهها نیز هستند که بیرون میروند ولی دفعات بعدی به کانون بازنمیگردند، بلکه به زندان منتقل میشوند. این بچهها به بزهکاران مزمن تبدیل میشوند که در همه جای دنیا هم هستند و وجود دارند چون در اینها اختلالات و آسیبهای جدی وجود دارد و در کانون نمیتوان برایشان کار زیادی کرد.
بچهها در کانون چطور از هم تفکیک میشوند؟
طبقهبندی در کانونها بیشتر بر اساس سن است. یعنی گروه کودک و گروه نوجوان داریم و گروه جوان. بعد گروه نوجوان هم بر اساس سن در خوابگاهها تقسیمبندی میشوند اما به طور مثال در سالن غذاخوری یا کلاس آموزشی یا ورزشگاه، نمیشود از هم تفکیکشان کرد. هر چه فضا کوچکتر و تعداد کمتر میشود، این تفکیک سختتر میشود.به همین دلیل بیشتر ترجیح میدهند که تفکیکها سنی و فیزیکی باشد ولی مراقبت بیشتر باشد. یعنی نظارت بر رفتارشان و مراقبت از آنها.
برخورد جامعه و میزان پذیرش این بچهها در جامعه چطور است؟
فرهنگ ما در این زمینه، فرهنگ خوبی نیست. متاسفانه یکی از مشکلاتمان این است که جامعه دید درستی درباره این ماجرا ندارد. تصویری که ما از بچه مجرم یا بزهکار داریم، عامیانه و اشتباه است و تصویرهایی کلیشهای و قدیمی داریم. کسی هم به ما یاد نداده این چه معنایی دارد. در نتیجه این برچسب خوردن، برای بچه خوب نیست و بعدها اینها دچار مشکل میشوند. هر چند که ما به طور قانونی اجازه نداریم اطلاعات بچهها را به دیگران بدهیم. یعنی قرار نیست سابقه بچهها ثبت شود و دیگران بفهمند. در سنین بالاتر، برایشان سوءسابقه موثر در نظر گرفته نمیشود. مردم شناخت درستی از حوزههای جرمشناسی و آسیبهای اجتماعی ندارند. سواد سلامت اجتماعی ما بسیار کم است. از طرفی مسئولیتپذیری اجتماعی کاهش یافته و برای احیای این گروه در معرض آسیب، استقبال و حمایتی از جانب مردم نمی بینیم.
خاطره خوب یا بد، از دوران ریاستتان بر کانون اصلاح و تربیت دارید؟
ما هر سال در کشور برای مددجویان کانونهای اصلاح و تربیت، جشنواره تئاتر و موسیقی داشتیم و هر سال در کل کشور مسابقهای برگزار میشود. یک سال، تئاتری داشتیم به اسم خورشید کاروان که بچهها برای مسابقه باید میرفتند بندرعباس. نقش اول تئاتر و دو نفر دیگر از بچهها، جرمشان قتل بود. ما مکاتبه کرده بودیم که اینها را برای اجرا ببریم ولی موافقت نشد. خودمان بچهها را برداشتیم و با مجوز و تصویب شورای طبقهبندی کانون، رفتیم؛ با حداقل وسایل حفاظتی، بدون اسلحه و دستبند و با کرامت تمام. اگر غیر از این بود، من ترجیح می دادم بچهها را نبرم. برنامه بندرعباس بود و بعد از اینکه برنامهشان اجرا شد، مسئول فرهنگی بچهها را با قایقهای اتوبوسی به قشم برد. به بچهها گفته بودند که چند ساعتی بگردند و برگردند. سر ساعت مقرر هم بدون هیچ مشکلی برگشتند. در یکی از بازدیدهای بینالمللی یکی از مهمانان خارجی از بچهها پرسیده بود که چرا نرفتید؟ جرمتان قتل است و قصاص میشوید. جواب دادند وقتی اینها به ما تا این اندازه اعتماد دارند، ما چطور فرار کنیم؟ اعتماد متقابل میان ما و بچهها، یکی از شیرین ترین خاطرات است.
منبع : روزنامه قانون
اعتماد برگشتی امکان تحصیل رایگان چند باره در یک مقطع دانشگاهی مجاز شد