×

تحقق جرم قتل عمدی منوط به مسلم بودن مرگ کسی است که قتل وی مورد ادعااست

تحقق جرم قتل عمدی منوط به مسلم بودن مرگ کسی است که قتل وی مورد ادعااست

تحقق-جرم-قتل-عمدی-منوط-به-مسلم-بودن-مرگ-کسی-است-که-قتل-وی-مورد-ادعااست
رای شماره : 224/8/1374

هیات عمومی شعب کیفری دیوان عالی کشور(اصراری )
نظر به اینکه قصاص نفس مجازات قتل عمدی است و تحقق جرم مزبور به مسلم بودن مرگ کسی که قتل وی مورد ادعا است منوط می باشد و در مورد فاطمه 000 هر چند متهمان به دفعات و صراحتا" به ارتکاب قتل وی اقرارو نحوه اقدامات انجام شده را در مورد قتل و اخفاء جسد بطور کامل تشریح نموده اند اما با وجود بررسیهای لازم وقوع قتل و اخفاء یا معدوم کردم جسدمشخص نگردیده و در وضعیت موجود حیات و ممات مشارالیها بطور قطعی معلوم نیست و اقاریر متهمان نیز با واقعیات منعکس در پرونده و اوضاع و ا حوال قضیه غیرقابل تطبیق و بی اعتبار است 0 اعتراض در مورد محکومیت به قصاص نفس به جهات مذکوره وارد است بنابراین حکم تجدیدنظر خواسته به استناد بند ج ماده 7 قانون تجدیدنظر آراء دادگاهها مصوب 1372 به اکثریت آراء نقض و به دادگاه دیگری از دادگاههای عمومی مشهد ارجاع می شود0
هیات عمومی دیوان عالی کشور(شعب کیفری )

* سابقه *

رای اصراری کیفری 24 1374
تحقق جرم قتل عمدی منوط به مسلم بودن مرگ کسی است ک قتل وی مورد ادعااست

شماره رای : 224/8/1374
شماره پرونده : 137413
شماره جلسه : 137431

علت طرح : اختلاف نظر بین شعبه بیست و هشتم دیوان عالی کشور با دادگاههای کیفری یک قوچان و بجنورد

قتل
موضوع : ضمان دیه مدعو

در ساعت 11 روز سه شنبه مورخ 2/8/1374 جلسه هیات عمومی شعب کیفری (اصراری ) دیوان عالی کشور بریاست حضرت آیت الله محمدی گیلانی رئیس دیوان عالی کشور و با حضور جنابان آقایان قضات دیوان عالی کشور و نماینده جناب آقای دادستان کل کشور تشکیل شد0

رئیس : جلسه رسمی است دادنامه شماره 136/3128/2/74 شعبه بیست و هشتم دیوان عالی کشور بتصدی جنابان آقایان سیداصغرحسینی رئیس و امینیان مدرس عضو معاون مطرح است 0 جناب آقای امینیان مدرس گزارش جریان پرونده را قرائت فرمائید0
خلاصه جریان پرونده : پاسگاه مرکزی قوچان گزارش داده که در 27/10/63 چراغعلی اعلام کرده که خواهرش فاطمه در بیست روز قبل مفقود شده و مجددا" در 20/11/63 اعلام کرده که شخصی بنام قدرت اظهار نموده که او خواهرش رد دیده است که سوار ماشین کرده اند و نسبت به دستگیری قدرت اقدام شده و پاسگاه در کزارش اضافه کرده که قدرت الله قبول کرده که باتفلاق نعمت الله و یک راننده ناشناس با اتومبیل فاطمه را از رسوتا خارج و به طرف فاروج برده اندوبعد نعمت الله و راننده او را در ماشین گذاشته و فاطمه را به طرف گودالهای قبرستان برده اند و پس از برگشتن گفته اند او را خفه کرده ایم 0
در بازجویی دادسرا قدرت الله در21/11/63 اظهارکرده حدود دو ماه قبل که شب عروسی پسر حاج رجب بود در ساعت یک هنوز عروسی تمام نشده بود می رفتم به دنبلا دهقان که بیاید برقصد که دیدم یک سواری پیکان رمز رنگ در منزل فاطمه پارک بود و پسرعمویم بنام نعمت فاطمه را سوار مشاین کرد و راننده را نم شناسم و من هم سوار شدم و رتفم به طرف کوههای طرف قبرستان تارخ و نزدیک قبرستان ماشین را نگاه داشتیم و در هنگام حرکت فاطمه جلو بود و من و نعمت الله عقب بودیم و پسرعمویم یواشکی گفت حرفی نزن که می خواهم فاطمه را ببریم بکشیم بعد که ماشین را نگهداشتند من کنار ماشین ماندم و نعمت الله و آن شخص راننده فاطمه را با رضایت خودش بردند و بعد از نیمساعت آمدند و فاطمه با آنها نبود گفتم فاطمه چه شد پسرعمویم گفت حرفش را نزن که با طناب خفه اش کردم من گفتم پیاده می شوم گفت اگر با ما نیائی ترا هم می کشین و بعدا" به علی آباد آمدیم که پیاده شدم و اضافه نموده من قبلا" سرباز بوده ام و دوسه بار فاطمه گفت بیا به خانه من چون شوهر نداشت و تنهازندگی می کرد و می گفت کاری انجام بدهیم و در 8 ماه پیش یک روز لب چشمه فاطمه گفت امشب شام درست کرده ام بیا به خانه من ولی من نرفتم و پسرعمویم فاطمه را برده بود به خانه خودش و می رقصیدند و این رازن عمویم فاطمه به من گفت 0] پسر عمویم به من گفت [ تو هم بیا من گفتم نمی توانم و بعد از دو روز زن عمویم گفت تو نیامدی منزل نعمت و چند نفر بوده اند و دایره می زده اند هم می رقصیده است و فاطمه طلا زیاد داشت و یک خفتی در گردنش داشت و دو تا النگو داشت ومن اهل این برنامه ها نیستم ولی پسرعمویم می گفت همیشه به خانه هم می رویم و آنروز پسرعمویم و راننده فاطمه را برای طلا کشته بودند ولی من ندیدم و فاطمه را بردند سیصد متر آن طرفت تر و خفته کردند و بعد آوردند نزدیک ماشین و یک قبر کنده شده بود گذاشتند و رویش را پوشاندند و چون برف بودماشین را زنجیر بسته بودند و راننده دیگر ندیدم و چوانی حدود20 ساله بود و یک ژاکت خاکی رنگ داشت و یک زیرپوش زیر آن بود و فاطمه را با لباس توی قبر گذاشتند و با مقداری هیزم روی او را پوشاندند و فاطمه حدود30 سال داشت وشاید هم چهل سال داشت و زن بدکاره ای بود وهمه جا می رفت 0
آقای بازپرس در معیت مامورین به محل می روند و ابتداقدرت الله قبرستان را دور می زند و قبری را نشان می دهد که بعد از نبش قبر معلوم می گردد متعلق به بچه ای است و جای دیگر هم نبش می نمایندکه جسد پیدا نمی شود مجددا" متهم گفته است جسد را در یک کانال کاریز دفن کرده ایم و به محل جدید می روند و متهم می گوید جسد را از بالا انداختیم به کاریز سوم ولی با جستجوی زیادی که در کاریز می شود جسد پیدا نشده و باز متهم گفته جسد را در خاکریز باغ دفن کردیم که به محل موردنظر می روند و با جست وجوی زیادی موفق به کشف جسد نمی شوند0
در بازجویی 23/11/63 نعمت الله نورانیان اظهار نموده من در عروسی پسر حاج رجب بودم و حسین پسر عبدالوهاب گفت آخر شب بیابا تو کار دارم و بع از عروسی رفتمی سر آب انبار و حسین رفت منزل فاطمه و بع دیم برگشت و فاطمه را گذاشته بودند بغل دست خودش و با اشین پیکان قرمز بود تقریبا" نارنجی رنگ وقدرت هم داخل ماشین بود و به من گفت سوار ماشین شو و چهارنفری آمدیم به بیابان و همانطور که می آمدیم حسین ماشین را نگه داشت در حالیکه یک کیلومتر خارج شده بودیم و حسین دست انداخت به گردن فاطمه که طلاهایش را بگیرد و فاطمه نگذاشت و حسین یک کشیده به او زد و یک طنابی از جلو ماشین برداشت و انداخت به گردن فاطمه و سه نفری من و حسین و قدرت طناب را کشیدیم و فاطمه را خفه کردیم و حسین طلاها را برداشت و گفت اگر اینجا بفروشم گندش در می آیدمی برم تهران بفروشم و بعد می آیم حق شما را می دهم و به ما گفت شما پیاده شوید من جسد را می برم و ماهم پیاده شدیم و قدرت رفت منزلش و من هم رفتم به منزلم و حسین رفت و بعد از 12 روز حسین را در قلعه دیدیم که زن و بچه اش را برداشت و رفت تهران و ده روز پیش خودش تنها آمد و به علی آباد و قدرت به حسین گفت فاطمه را چه کار کردی و او جواب درستی نداد و ما نتوانستیم بابت سهم طالها چیزی از او بگیریم و با زاضافه کرده از قبل در جریان بودیم و نقشه می کشیدیم و یک روز قبل حسین آمد و گفت شب عروسی چون شلوغ است فاطمه را ببریم بکشیم و طلاهایش را برداریم و آن شب ساعت 10 الی 12 در منزل حسن بخشی نشسته بودم که دیدم از توی کوچه چراغ می دهد من رفتم آنجا و حسین گفت رو فاطمه را روبراه کن که می آیم و من رفتم عروسی و گوشت ریزه می کردم و بعد از خانه بیرون آمدم دیدم سرکوچه ماشین آپد و فاطمه بغل دست حسین بود و قدرت هم عقب نشسته بود و من هم سوار شدم و آمدیم بیابان و بطوری که گفتم فاطمه را خفه کردیم و فاطمه یک گردن بند و دوتا النگو داشت و از محل جسد خبر ندارم که حسین کجا دفن کرده ولی کشتن را قبول دارم و سه نفری خفه کردیم او را برای طلاهایش کشتیم ولی طلاها را همه اش حسین برد0
بهروز گفته است از قدرت و نعمت و حسین بابت قتل مادرم شکایت دارم 0 در بازجوئی دیگر قدرت اظهارنموده یک کیلومتربعدازعلی آباد نگهداشتیم و حسین به فاطمه گفت طلاها را بده و دو تا کشیده به او زد و او گفت نم دهم و ما هم طناب به گردنش انداختیم و او راخفه کردیم و حسین طناب را حلقه کرد و به گردن فاطمه انداخت و نعمت یک سر طناب و حسین هم یک سر آنراگرفت و من هم کمک کردم و خفه کردیم و خفتی را حسینعلی برداشت و دو تا النگو را نعمت برداشت و بعد جسد را بردیم توی باغ نقره خانه انداختیم که چون برف زیاد بود ماشین نمی رفت و بعد رفتم قلعه و شب به قوچان برگشتیم 0
خدیجه خواهر فاطمه ورثه او را بهروز بابک و پروانه اولاد وی و شهربانو مادرش معرفی نموده است 0 فاطمه زن عمی قدرت الله گفته است شب عروسی در محل عروسی بوده و فاطمه هم بوده است و وقتی مهمانها رفتند من هم باتفاق فاطمه هر یک به خانه خودمان رفتیم و آن موقع فاطمه گردن بند و سه عدد دستبند داشت در بازجوئی دیگر فاطمه اظهارنموده من برای خوردن شام به منزل رفتم نعمت و من به اتفاق قدرت و زنش و مادرش و فاطمه بلند شدیم آمدیم به طرف قلعه و نعمت تا نزدیکی حیاط حاجی رحب با ما آمد و بعد نعمت گفت شما را با موتور می برم و برگشتیم منزل نعمت و موتور آورد و سه نفری سوار شدیم و نرسیده به آبشور به من گفت جلو موتور باش وبافاطمه رفت به داخل یک کانال و یک ساعت بعد برگشت و فاطمه همراه اونبود گفتم فاطمه کجا است گفت اگر حرفی بزنی تو را هم مثل اومی کشم بعد به طرف آبشور رفتیم و من رفتم منزل اما موردی و نعمت می خواست به علی آباد برگردد و مجددا" سوار موتور سیکلت شدم آمدیم علی آباد منزل نعمت و دیدم حسین در منزل نعمت نشسته است و قربان برادرزن نعمت هم بود و بعد من رتفم منزل حاجی رجب براتی که عروسی و هنگامکیه سوار موتور شدیم فاطمه پشت سر نعمت و من پست سر فاطمه نشسته بودیم و فاطمه با رضایت با نعمت رفت و او معتاد بود حسین علی معروف به حسین دانش فرزند عبدالوهاب در بازجوئی 24/11/63 پاسگاه اظهار نموده که شب عروسی منزل حاج رجب رفته است و فاطمه را می شناسد و عروسی حاج رجب دو شب طول کشید ولی او فقط شام شب اول را رفته است و پیکانی که داشته قرمز نبوده و برنگ زرد بوده که فروخته است و پس از20 روز از گم شدن فاطمه اطلاع پیدا کرده است و منکر اظهارات قدرت و نعمت و فاطمه شده است 0 طبق صورتجلسه 23/11/73 فاطمه اظهار داشته است شب عروسی حاجی رجحب فاطمه را حسین با ماشین خود را سوار کرده بود و من باتفاق نعمت الله و قدرت الله و حسین و فاطمه به طرف آبشور حرکت کردیم و در بین راه حسین ماشین را نه داشت و من داخل ماشین نشستم و قدرت و نعمت و حسین فاطمه را به داخل دره برده و او را کشتند و بعد آمدندسوار شدیم و رفتیم آبشور منزل خالق و بعد به علی آباد برگشتیم 0
قدرت و نعمت اظهارات فاطمه را تایید کرده اند و حسین تکذیب کرده است سپس برای پیدا کردن جسد رفته اند و چون پیدا نشده و نعمت الله گفته است پس از اینکه او را کشتیم و به چاه انداختیم دوباره او را در آورده و دخل کیسه گونی نموده و محدوده شهرکهنه برده و در محل زباله دان بنزین روی آن ریختیم و آتش زدیم ولی حسین منکر این مراتب شده است 0
در بازجوئی 25/11/63 دادسرا فاطمه اظهار داشته حدود دو ماه قبل و دو شب قبل از عروسی حاج رجب من و نعمت و قدرت و حسین و زن نعمت بنام مهرانگیز و زن قدرت بنام زینب درمنزل نعمت بودیم و پدر و مادر نعمت نیز بودند و در آنجا شام خوردیم و فاطمه هم بود و بعد از صرف شام رفتیم و قدرت و حسین ماندند و در پهلوی دیوار نعمت گفت با فاطمه بیائید خانه که کار دارم و ما از پهلوی دیوار برگشتیم به منزل نعمت و فقط قدرت و حسین حضور داشتند وچون فاطمه معتاد بود سی هزار تومان فاطمه از حسین برای جنس گرفته بودوقبلا" پول را فاطمه به نعمت داده بود و وقتی سوار موتور شدم پول رادر حیب نعمت دیدم و من و فاطمه و نعمت سوار موتور سیکلت شدیم و به طرف آبشور رفتیم برای آوردن جنس و البته قدرت و حسین در منزل نعمت مشغول شیره کشی بودندو ما رتفمی در نزدیکیهای کلاته حسین آباد نرسیده به آبشور در دهانه یک دره که کاریز دارد موتور را خاموش نمود0 و نصف شب بود و به من گفت توباش تا من و فاطمه برویم جنس بیاوریم و یک ساعت طول کشید و نعمت برگشت و فاطمه همراهش نبود و سوال کردم فاطمه کجاست او گفت حرف نزن که تو را هم می کشم و سوار موتور شدیم و به خانه نعمت برگشتیم و هنوز قدرت و حسین در خانه او نشسته بودند و طلاها را در حضور من به حسین دانش داد و یک گردن بند و سه عدد النگو و سی هزارتومان بود و به من گفت برویم تهران و برگردیم و بعد سهم تو را می دهم و دو سه روز بعد متوجه شدم سه نفری صحبت می کردند و می گفتند جسد را به قبرستان کهنه علی آباد دفن کردیم 0
در 25/11/63از مهرانگیز (زن نعمت الله ) تحقیق شده و قبل از بازجوئی فاطمه به مهرانگیز گفته تو چرا در روستا شایع کردی که در خانه ما دایره می زدند و می رقصیدند و مردم فهمیدند ومهرانگیز اظهارنموده در آن شب فاطمه و قدرت و فاطمه و پدر و مادر نعمت و یک پیرمرد بنام محمدعلی در منزل ما بودند و محمدعلی یک ترانه ترکی خواند و شام خوردند و همه رفتند و حسین آن شب نبودو بدورغ اسم او را به میان آورده اند و از حرفهای فاطمه خبری ندارم دروغ است ولی در مواجهه انجام شده فاطمه مجددا" مراتب را بازگو کرده است سپس قدرت خطاب به مهرانگیز گفته است که آن شب که ما را دعوت کردید و ما آمدیم نمی دانستیم که برای ما کاری در نظر گرفته اید و من یک کارگر هستم و چرا این بلا را بر سر من آورده اند و مگر آ; شب بعد از ختم مجلس هر دو فاطمه را برای خریدن تریاک به آبشور نبردیم و من و حسین دانش در خانه شما نماندیم که بعد شوهرت با فاطمه برگشت که فاطمه را کشته بود و طلاها را در حضور ما به حسین داد ولی مهرانگیز در مقابل قدرت سکوت کرده و گفته است هرچه قسمت است باید ببینیم 0
حسین گفته است از مووضع اطلاعی ندارم و به من تهمت می زنند و منزلم در شهر است وهفته ای دو بار به ده می روم به منزل پدرم واگر مردم شهادت دادند که با نعمت رفت و آمد دارم قبول دارم ولی اگر قدرت به قرآن قسم بخورد قبول دارم و بعد قدرت به قرآن قسم خورده است که حسین را در آن شب در منزل نعمت در حال نشسته دیدم وطلاها را نعمت به حسین داد تا به تهران ببرد و بفروشد و حسین اظهار نموده من فکر می کردم که قدرت حقیقت را می گوید و نمی دانستم که قسم دروغ می خورد و در همین موقع فاطمه نیر قسم خورده است که حسین همان شب در منزل نعمت بوده و طلاها را نعمت به حسین داده است و حسین مجددا" گفته است من بی گناهم 0
در 28/11/63 قدرت نامه ای نوشته که حسین دانش دخالتی نداشته است و نعمت و فاطمه او را وادار نموده اند که اسم او را ببرد و او بی گناه است در 18/12/63 غلامرضا شوهر خواهر مرحوم فاطمه و خواهرش خدیجه و برادرش چراغعلی از آقای بازپرس خواسته اند که با فاطمه در زندان ملاقات نمایند تا شاید محل جسد را بگوید و در 11/12/63 غلامرضا فطری مراجعه نموده و اظهار داشته که فاطمه گفته است که یک شب نعمت و حسین و فاطمه در منزل من بودند و من رفتم قلیان تنباکو چاق کنم که نعمت و حسین فاطمه را کشیدند به اطاق دیگر که خفته کنند و من رفتم نگذارم و مراهم یک لگد زدند واورا دونفری خفه کردند و قدرت الله بعدا" فهمیده بود فاطمه مجددا" از زندان احضار شده و گفته است زن نعمت الله مرا صدا کردورفتم منزل او حسین و قدرت بودند و شام خوردیم و زن قدرت هم بود ولی پس از صرف شام رفت ولی قدرت ماندو موقع رفتن درب اطاق را از پشت زنجیر کردند و من در اطاق ماندم و آنها هرکاری بود کردند و جسدش رابا مشاین بردندو بعد زن نعمت درب را بازکرد و رفتم منزل پدر نعمت خوابیدم و من می دانستم که فاطمه را می خواهند بکشند واول فاطمه را سه نفر بیرون بردند و من آمدم سروصدا کنم نعمت یک کشیده زدو فاطمه یک خفتی داشت باغ سد عدد النگو وقتی نعمت و حسین فاطمه را از اطاق بردند قدرت هم رسیده بود چون صدایش را شنیدم که می گفت با طناب خفته کنید و او را در حیاط (سالن ) خفه کردند و سپس در ماشین گذاشته و بردند بیابان و مشاین مال حسین بود و اظهارات قبلی ام روی بی حواسی بوده است 0
در20/1/64 فاطمه اظهارداشته همگی در منزل نعمت بودیم و پس از صرف شام قدرت زنش را برد و برگشت و حسین و قدرت و نعمت وفاطمه از اطاق بیرون رفتند ولی نعمت نگذاشت من برون بروم و درب اطاق را بست مهرانگیز اظهار نموده که فاطمه دروغ می گوید و قدرت تازه داماد بود و او و همسرش و مادرنعمت را دعوت کردیم و فاطمه دعوت نبود و او فاطمه را آورد و یک پیرمرد خواننده هم بودکه یک ترانه خواند وس پس همه رفتند و حسین نبود و فامطه راجع به اختلاف گوئیش اظهارنموده در ژاندارمری مرا زدند و هوش نداشتم و فاطمه را از منزل حسین و قدرت و نعمت بیرون بردند و نفهمیدم کجابردند و حرفهای قبلی من دروغ است و از ترس گفته ام و این سه نفر او را برده اند و کشته اند مهرانگیز کلا" منکر اطلاع شده و اظهارات فاطمه را تکذیب کرده است و قدرت گفته است از قتل خبر ندارم و کلا"منکر اظهارات قبلی خود شده است و نعمت نیز منکر شده و حسین هم بهمین نحو منکر اتهام شده است 0
پروانه و بابک دو نفر از فرزندان متقوله از متهمان شکایت نموده اند در21/1/64 قرار مجرمیت نعمت الله و قدرت و حسین معروف به حسین دانش باتهام شرکت در قتل فاطمه و قرار منع تقعیب فاطمه و بانو مهرانگیز همسر نعمت صادر شده است آقای دادیار نقائصی را متذکر شده و در 9/2/64 فاطمه اظهارداشته نعمت و قدرت و حسین ، فاطمه را بیرون بردند و به من چیزی نگفتند و من خبری ندارم و قبلا" دروغ گفتیم و متهمان دیگر از اتهام خود تکذیب بعمل آورده اند توضیح اینکه با توجه به پراکندگی اوراق پرونده به آگاهی ارسال شده بود در آنجا در مورخ 2/12/63 قدرت گفته است حاضرم جسدفاطمه را نشان بدهم و به بیانهای آبشور رفته ولی نتوانسته نشان بدهدو بعد نعمت گفته است از قدرت اطلاعی ندارم و من باتفاق فاطمه و اسدالله پسرعموی پدرم که درجه دار بازنشسته ژاندارمری است شب عروسی حاجی رجب فاطمه را که 28 هزارتومان وجه نقد داشت بعنوان اینکه در بجنورد می خواهم مواد مخدر تهیه کنم او راسوار اتومبیل آریای اسدالله برنگ سبز کرده و به طرف بجنورد و بش قازداش رفتیم و در بیابان داخل تپه ها اسدالله یک کشیده به فاطمه زد و طناب را به گردن او انداخت و مشتی به صورت فاطمه زد و با هم طناب را کشیدیم و خفه کردیم و در گودالی انداختیم و با مقدار خاک روی او را پوشاندیم و طلاها را اسدالله برداشت و بیست زور بعد او را در بجنورد دیدم و باتفاق طلاها را فروختیم و پول را تقسیم کردیم و قرار شد مقداری به فاطمه بدهیم و بانو فاطمه مراتب را تایید کرده است جواد طلافروش از جریان خرید چنین طلائی اظهار بی اطلاعی کرده است اسدالله منکر چنین جریانی شده است و اضافه کرده روی اختلافاتی که دارند نعمت این تهمت را به او زده است مجددا" نعمت گفته است اظهاراتم نسبت به اسدالله دروغ است ن من هم در قتل دخالتی ندارم و خبری هم ندارم و چون فاطمه گفت اینطور بگو من هم گفتم و قدرت فاطمه را کشته است واسم مرا بیخود برده است 0
در18/12/64 شهربانو مادر مقتوله اظهار نموده از فاطمه شکایت دارم ولی از قدرت و نعمت و حسین شکایتی ندارم 0
سرانجام طبق کیفرخواست 3382/5/64 تقاضای تعیین کیفر برای :
1 نعمت الله 2 قدرت الله 3 حسین معروف به دانش باتهام شرکت در قتل عمدی فاطمه و اخذ مال بعنف از وی و اختفای جسد که تا کنون کشف نشده است 4 فاطمه باتهام معاونت در قتل شده است 0آقای مولوی وکیل تسخیری نعمت و قدرت لایحه ای داده است و آقای فلاحی خود رابه وکالت حسین معرفی کرده است 0
در جلسه 22/12/63 دادگاه کیفری یک قوچان شهربانو مادرمقتوله اظهار نموده ورثه او من و سه فرزندش بهروز و بابک و پروانه هستند و من از فاطمه شکایت دارم که دخترم را از خانه برده و معلوم نیست چه کرده است و چه کسی او را کشته است و ازشخص دیگری شکایت ندارم و قصاص فاطمه را می خواهم بهروز ازنعمت الله قدرت الله و حسین و فاطمه شکایت کرده و تقاضای قصاص نموده و حاضر شده است پنج ششم دیه سه قاتل مرد را بپردازد و بابک هم همین تقاضا را کرده است و پروانه حضور نداشته است 0
نعمت الله اظهار نموده از قتل فاطمه خبر ندارم و آنچه قبلا" گفته ام در اثر شکنجه بوده است قدرت الله و حسین همین دفاع راکرده فاطمه نیز بهمین نحو دفاع کرده است وکلای متهمان مدافعاتی کرده اند و دادگاه دستور احضار پروانه فرزند دیگر متقوله را داده است در جلسه 31/2/65 پروانه از نعمت الله و قدرت الله و حسین و فاطمه شکایت کرده و تقاضای قصاص سه نفر اول را کرده است و حاضر شده است نسبت به سهم پنج ششم دیه کامله را بپردازد و نسبت به سهم مادرش که گذشت نموده گفته است هرچه برادرش تصمیم گرفته عمل شود0
در جلسه 22/4/65 از بهرزو پرسیده شده با توجه به اینکه برادر و خوهرت به تو واگذار کرده اند خواسته خود را بگو، پاسخ داده است فقط از نعمت الله شکایت دارم و تقاضای قصاص دارم و حاضرم تفاوت دیه را بدهم سپس بهروز و بابک و پروانه به آقای دکتر نیکزاد وکالت داده اند و ایشان با تقدیم وکالت نامه و لایحه از هر سه نفر متهم شکایت کرده و تقاضای قصاص نموده است و مجددا" آقای دکتر نیکزاد لایحه ای داده است ونامه منتسب به موکلین خود( فرزندان مقتوله ) را پیوست کرده که نامبردگان از قدرت الله ونعمت الله و حسین شکایت کرده و خواستار قصاص شده اند و حاضر شده اند تفاوت دیه را بپردازند در جلسه 9/3/66 مادر متقوله گفته است از فاطمه شکایت دارم و از نعمت نیز شکایت دارم که دخترم را کشته است واز حسین و قدرت الله شکایتی ندارم متهمان مدافعات قبلی خود راتایید نموده و آقای فلاحی مدافعاتی کرده است 0
در18/3/66 بعلت انحلال دادگاه کیفری یک قوچان پرونده به دادگاه کیفری یک بجنورد ارسال شده است آقای دکتر نیکزاد لایحه دیگری داده و خواسته قبلی خود را عنوان نموده و آقای فلاحی نیز لایحه ای داده است در جلسه 18/3/67 دادگاه کیفری یک بجنورد شهربانو گفته است از فاطمه شکایت دارم و از سه نفر دیگر شکایت ندارم و آن شب فاطمه دخترم را از خانه برده و دیگر برنگشته است آقای شالفروشان به وکالت تسخیری نعمت الله و قدرت وآقای فلاحی وکیل حسینعلی مدافعاتی کرده اند0
سپس بعت تشکیل مجدد دادگاه کیفری یک قوچان پرونده به دادگاه مذکور احاله شده و دادگاه اخیرالذکر در11/11/69دروقت فوق العاده ختم رسیدگی را اعلام و بشرح رای شماره 122292/10/69
حکم بر قصاص (اعدام ) نعمت الله و قدرت الله صادرنموده بااین توضیح که اولیای دم مابه التفاوت دیه یک زن را در مقابل قصاص دو مرد وب علاوه سهم مادر مقتوله که مجانا" گذشت کرده است بپردازند و سپس حکم اجرا شده و در مورد اخذ مال بعنف هر یک را به تحمل 74 ضربه شلاق محکوم کرده است ضمنا" حسین معروف به دانش را از اتهامات تبرئیه کرده و فاطمه را تنها درمورد معاونت در ربودن به تحمل یک سال حبس محکوم کرده است 0
بعدا" پاسگاه گزارش داده که فاطمه فوت نموده و حسین کوچ کرده و نشانی از او نیست آقای غلامحسین بهنام بوکالت از نعمت الله تجدیدنرخواهی نموده و اقاریر قبلی موکل خود را مبنی بر شکنجه دانسته که منتهی به نقص عضو او شده است و چون دادگاه بعقیده خود باقی بوده پرونده جهت رسیدگی به این شعبه ارسال شده است توضیح اینکه حکم در 20/11/69 به قدرت ابلاغ قانونی شده و نیزدر3/11/69 به آقای دکتر نیکزاد ابلاغ واقعی شده و ایشان حق تجدیدنرخواهی نیز داشته است 0
هیات شعبه در تاریخ فوق تشکیل گردید و پس از قرائت گزارش آقای امینیان مدرس عضو ممیز و اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای زاررعی سبزوار دادیاردیوان کشوراجمالا" مبنی بر((نقض رای دادگاه )) مشاوره نموده چنین رای می دهد0
متهمان نعمت الله و قدرت الله در مراحل تحقیق بطور فاحش اختلاف گوئی نموده اند و در دادگاه مدعی شده اندکه اقاریر آنها زیر شکنجه بوده است لیکن در هر صورت نتوانسته اند محل دفن یا اخفاء جسد را نشان دهند که بنظر می رسد با نحوه تحقیقاتی که از آنها بعمل آمده است چنانچه بانو فاطمه را کشته بودند محل جسد او را به مامورین نشان می دادند و چون تا کنون جسد کشف نشده است در حال حاضر دلیل کافی بروقوع قتل نمی باشد لیکن بلحاظ اینکه متهمان شبانه بانوی مذکوررا خارج نموده و دیگر اثری از او بدست نیامده بنظر می رسد که مساله از مصادیق ماده 42 قانون دیات است که متهمان مسوول پرداخت دیه او می باشند لهذا رای شماره 122292/10/69 دادگاه کیفری یک قوچان نقض می گردد و رسیدگی مجدد به یکی از شعب دادگاههای کیفری یک مشهد حسب الارجاع محول می گردد0
پرونده به شعبه 16 کیفری یک مشهد ارجاع شده و در جلسه 7/7/70 دادگاه مذکور آقای دکتر نیکزاد وکیل شاکیان و تعدادی از شاکیان مجددا" درخواست قصاص متهمان را نموده اند و گفته شده که به حکم برائت حسین اعتراش ندارند و در جلسه 3/9/70 مجددا" اولیای دم درخواست قصاص متهمان نعمت الله و قدرت الله را کرده اند و متهمان کماکان منکر اتهام شده و آقای بهنام وکیل نعمت الله اظهار نموده که پرونده شکنجه نمودن موکل در دادگاه قوچان مطرح رسیدگی است و آقای شالفروشان وکیل قدرت الله مدافعاتی نموده و نظر قبلی این شعبه را صحیح دانسته است و نعمت الله گفته است که در زندان شخصی بنام محمد پرداخته گفته است که فاطمه که مدعی کشته شدن اوهستید در تهران در کارخانه ساسان کارگر است و گفته های من زیر شکنجه بوده است دادگاه موضوع را از موارد لوث تشخیص داده و در جلسه 4/12/70 بهروز و بابک دو نفر از فرزندان فاطمه حاضر شده اند قسم بخوردند و بهروز گفته است بوکالت از ناحیه خواهرم نیز قسم می خورم و حاضر شده اند دیه یک نفر را بپردازند سپس فتوکپی دادنامه شماره 936/2628/10/70 این شعبه ضمیمه شده که حاکی است برات منشی بازپرس قوچان و محمد راننده پاسگاه و ضیائی رئیس پاسگاه باتهام شکنجه نعمت الله تحت تعقیب قرار گرفته اند که حکم برائت آنها از دادگاه قوچان صادر شده لیکن دیوان کشور طبق دادنامه فوق الذکر اتهامات را ثابت دانسته و رای را نقض نموده است که ظاهرا"بعدا" شاکی رضایت داده است 0
در جلسه 8/9/71 متهمان درخواست کرده اند که جهت اقامه شهود تجدیدجلسه گردد در جلسه 15/1/72 متهمان گواهانی معرفی کرده اندکه فاطمه (شیرین ) اظهار داشته اطلاعی ندارم و باباگل گفته است از قتل خبری ندارم و می دانم اظهارات نعمت الله زیر شکنجه بوده است و محمد اسمعیل اظهار نموده از قتل اطلاعی ندارم و رجب گفته است عروسی داشتیم و نعمت هم در مجلس ما بود ولی فاطمه وفاطمه نبودند و نورمحمد اظهارداشته نعمت الله شب عروسی تا ساعت 11 شب در مجلس عروسی پذایرائی می کرد که بهنام وکیل نعمت الله اظهار نموده پس از آنکه دیوان کشور رای برائت متهمان به شکنجه موکل را نقض کرد آ;ان رضایت موکل را جلب نمودند و آقای شالفروشان وکیل تسخیری قدرت الله ا ظهار داشته مساله شکنجه در دیوان کشور ثابت شده است حسین بعنوان مطلع اظهارداشته که گفته های فاطمه را قبول ندارم سپس بهروز و بابک دو پسر فامطه هر کدام 25 بارسوگند یادنموده اند که متهمان قدرت الله و نعمت الله قاتل مادشان می باشد و ظاهرا" خواهرشان پروانه در دادگاه نبوده است وطبق گزارش 24/7/72پاسگاه شهربانو مادر مقتول فوت کرده است 0
دادگاه بموجب رای شماره 2175265/4/72 متهمان را به اعدام پس از پرداخت مابه التفاوت دیه زن و مرد و دو نفر مرد برابر قتل یک زن محکوم نموده است 0
پرونده حکایتی از ابلاغ رای به محکوم علیها نداشته و در مورخ 26/7/72 مفاد رای به آنان تفهیم شده وآنان تجدیدنظرخواهی کرده اند در22/8/72 آقای بهنام وکیل نعمت الله ضمن لایحه ای علت گذشت نعمت الله از کسانی که او را شکنجه کرده اند توضیح داده و ده هزار ریال تمبر الصاق کرده است 0
هیات شعبه در تاریخ 23/4/70 تشکیل گردید و پس ازقرائت گزارش آقای امینیان مدرس عضو ممیز و اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای زارعی سبزوار دادیار دیوان کشور اجمالا" مبنی بر: ((اعاده پرونده به دادگاه صادر کننده حکم جهت اجرای بخشنامه ریاست دیوان عالی کشور)) چنین رای داده است :
چون لازم است که به اتهام هر دو متهم نعمت الله و قدرت الله یکجا رسیدگی شود و از طرفی قدرت الله هزینه دادرسی را پرداخت نکرده است لهذادر اجرای بخشنامه شماره 16417/د/ر0/8/72 ریاست دیوان عالی کشور پرونده به دادگاه اعاده می گردد تا به وظائف قانونی خود حسب بخشنامه مذکور اقدام و سپس پرونده راجهت رسیدگی اعاده دهند و پس از ارسال پرونده به دادگاه نهایتا" قدرت الله فیش مربوط به پرداخت هزینه دادرسی را ضمیمه کرده و پرونده جهت رسیدگی به این شعبه اعاده گردیده است 0
هیات شعبه در ترایخ فوق تشکیل گردید و پس از قرائت گزارش آقای امینیان مدرس عضو ممیز و اوراق پروند هو نظریه کتبی آقای زارعی سبزوار دادیار دیوان کشور اجمالا" مبنی بر:
نقض رای شماره 365/2175/4/72 شعبه 16 دادگاه عمومی کیفر یک مشهد ضمن تایید نظریه کتبی مورخ 23/4/70 و اعاده پرونده به دبیرخانه دیوان عالی کشور در مرکز جهت طرح در هیات عمومی مستندا" به بند ج قانون تجدید نظر آراء دادگاهها و بند ج ماده 24قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب مشاوره نموده و چنین رای می دهد:"
نظر به اینکه این شعبه بشرحی که در گزارش ودادنامه شماره 345/2328/4/70 منعکس شده است رای شمار2292 12/10/69 دادگاه کیفری یک قوچان را که مبنی بر قصاص نفس نعمت الله و قدرت الله بوده است نقض نموده است و نظر به اینکه شعبه 16 دادگاه کیفری یک مشهد نیز در رسیدگی ثانوی همانند دادگاه قبلی بشرح رای شماره 1265/2175/4/72 حکم بر قصاص نفس متهمان مذکور صادر کرده است و نر به اینکه توجها" به بند ج ماده 7 قانون تجدیدنظر آراء دادگاهها و بندج ماده 24 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب این شعبه استدلال دادگاه ثانوی را نیز نمی پذیرد و موضوع بصورت اصرار درآمده است لهذا توجها" بمواد فوق الذکر مقرراست دفترپرونده به دبیرخانه دیوان عالی کشور در مرکز ارسال شود تا در در هیات عمومی شعب کیفری دیوان عالی کشورمطرح شده و مورد رسیدگی قرار گیرد0
شعبه بیست و هشتم دیوان عالی کشور

رئیس : جناب آقای امینیان مدرس توضیحی دارید بفرمائید
مساله این است که زنی که هم ظاهرا" معتاد بوده و هم سابقه اخلاقی خوبی نداشته مفقود شده بعد از20 روز برادرش آمده شکایت کرده که خواهر من مفقود شده این مانده باز بعد از مدتی در دهات شایعاتی ایجاد می شود که قدرت الله نامی گفته که من کشتم 0 قدرت الله نام را پاسگاه طبق معمول زیر اخیه می شکند و او را شکنجه می کند که این شکنجه هم دلیل دارد و پرونده علیحده ای برای شکنجه تشکیل شده که منشی بازپرس و رئیس پاسگاه و اینها تحت تعقیب قرار گرفته اند و حتی دیوان کشور در آن پرونده شکنجه اینها را تایید کرده ک اینها را شکنجه دادند تا اینجا که حتی وکیلش گفته دراثر شکنجه ناقص العضو هم شده 0
متهم وقتی که تحت شکنجه قرار می گیرد می گوید که ما کشتیم بعد می آید و یک دفعه می گوید با حسن بودیم یک دفعه می گوید با حسین بودیم ، یک دفعه می گوید با یکی دیگر بودیم ، بعد می گوید اینجا کشتیم ، حدود هفت هشت ده جا، یکجا می برد داخل قبرستان که اینجا بوده ، یک جا می گوید در فاروج بوده ، جائی می گوید در کانال انداختیم ، بالاخره هرجا هم می روند این جسد را پیدا نمی کنند که مقتول را کجادفن کرده اند0 اصلا" جسدی در این جریان پیدا نمی شود0 خلاصه بعد از مدتها که دادگاه رسیدگی می کنداین دونفر بنامهای قدرت الله و نعمت الله را به قصاص محکوم می کنند فقط به صرف اظهاراتی که خودشان کرده اند0 بعدا" هر دو می آیند و مدعی می شوند که ما شکنجه شدیم و زیر شکنجه این اظهارات را گفتیم 0 دلیل هم هست که پرونده شکنجه شان را دیوان عالی کشور تایید کرده و بعدکه برمی گردد وقتی دیوان عالی کشور تایید می کند، متهمان به شکنجه می آیند از شاکیها رضایت می گیرند پرونده شکنجه مختومه می شود0
ما آمدیم و در مجموع جمع بندی کردیم 0 می دانیم که برای هرقتلی اول جسد لازم است که بفهمیم این کشته شده یا کشته نشده چون جسدی پیدا نشد و اقاریر اینها هم برای ما ثابت شده که در پاسگاه روی شکنجه بوده و بعدش هم در دادسرا هم معمولا" خود مامورین به او می آیند و گاهی اصلا" بازپرس می رود در پاسگاه تحقیقات را انجام می دهد، اسمش دادسرا است ولی در واقع در آنجاست 0 ما گفتیم که این از مصادیق ماده 42 قانون دیات است چون آن زمان قانون دیات حکومت داشته سال 63 بوده که کسی را که شبانه بیرون ببرند وبعد سرنوشتش معین نشود مسوول پرداخت دیه هستندیعنی این حداقلی که مامی توانستیم نظر بدهیم ک اینها دیه بدهند چون قصاص اصلا" مفهوم نبوده جسدی نبوده دلیلی غیر از اقاریر اینها نبوده که آن هم روی شکنجه بوده بعد رفته دادگاه دوم ، دادگاه دوم باز به استناد همان اقاریر دوباره اینها را محکوم به قصاص کرده 0
این خلاصه جریان پرونده است که مااصلا" قتلی ندیدم بویژه مساله دیگری می خواستم عرض کنم اولا" این زن وضعش روشن نبوده یعنی زنی بوده از نظر اخلاقی همه گفته اند که درست نبوده معتاد هم بوده یک مطلب هم که در این پرونده نیست و از خارج می خواهم خدمتتان عرض کنم این است که پرونده ای در مشهد تشکیل شده بعنوان باند عقرب که زنها را می بردند و می کشتند و طلاهایشان را000
هفت یا هشت سال این جریان بوده و نه تنها مامورین آگاهی مشهد نتوانستند کاری انجام بدهند یک اکیپی از مامورین زبده تهران یک ماه به مشهد می آیند در عین حال نمی توانند کشف کنند تا بالاخره کشفش بهاین صورت بوده که یکی از اعضا یکی دیگر از اعضاءرامی کشد و سر این باند به هرحال کشف می شود0
در بیناین زنهائی که در باند عقرب کشته شدند 2 تا زن مجهول الهویه هم بودند که گفته اند یکی از آنها رشتی بوده دیگری را هم نگفته اند رشتی بوده که این هم چون مال حدود شیروان و فاروج هست ما احتمال می دهیم که آن زن با توجه بهاوضاع و احوالی که داشته یکی از این زنهای مجهول الهویه بوده 0
چون به هر حال جسدی پیدا نشده با همه شکنجه هائی که اینها کرده اندمی گوئی اگر اینها کشته بودند جایش را نشان می دادند0 یک دفته گفته اند در قبرستان کشتیم ، یکدفعه گفته اند در کانال کشتیم ، یک دفعه گفته اند در فاروج کشتیم ، یک دفعه گفته اند دراتاق کشتیم ، یکدفعه گفته اند در خانه کشتیم ، یک دفعه گفته اند در سالن کجا کشتیم در حالی که اگر واقعیت داشته باشد خوب باید جایش را نشان بدهندمشخص بشود که در کجا کشته اند0

رئیس : پس اصل مطلب ایشان روشن شد0 پرونده هم همینطور است آنچه که می شود مستند شرعی باشد همانی که من دعی 000 رجلی رادر شب یاکسی را دعوت کند برای جائی و او ازبین برود، داعی ، دعوت کننده دیه را باید بپردازد؟000
ما پرونده را هم که خواندیم اصل مطلب به همین نحو بوده منتها ایشان خیلی فشرده و علای بیان کردند0 متن حکم را شما بخوانید0

رئیس : جناب اقای ابراهیمی بفرمائید0
عرض بنده در اطراف رای شعبه محترم دیوان است 0 جناب آقای دکتر امینیان فرمایششان این بود که چون اقاریر معمولی مبتنی بر شکنجه است و متهمان آن اشخاص مامورین مربوط بلحاظ ارتکاب شکنجه تحت تعقیب واقع شده اند و دیوان عالی کشور هم تاییدکرده بنابراین اختلاف گوئیهایشان و اقاریرشان معتبر نیست 0
اما خود شعبه محترم آمده در یک قسمت به اقرار اینهاترتیب اثر داده یعنی اقرار را تجزیه کرده در یک قسمت گفته بله اینها راست می گویند بردند و بنابارین مشول ماده 42 می باشد و ماده 338 فعلی 0 اما نشکتند0 اگر شعبه محترم معتقد است اینها بردند، بردند چکار کردند، آقا می گوید من بردم ، اینجا کشتند، طلایش را حسین تهران فروخت ، این را که می فرمایند این در شرکت ساسان کار می کند0 خوب نقص می گرفتند0 از شرکت ساسان سوال می کردند در چند سال گذشته چنین زنی با چنین هویتی در آنجا بوده است یا خیر؟ و لذا بنده اشکالم به خود رای شعبه هم هست یغنی رای شعبه را هم زیادنمی شود پذیرفت زیرا در اقرار که خودشان معتقد به آن نیستند قائل به تجزیه شده اند0

رئیس : جناب اقای عروجی
ضمن تایید کامل فرمایش جناب اقای ابراهیمی سوال بنده در تکمیل از آقایان این است که اگر مستند بمشا ماده 42 سابق و 338 فعلی است بنابراین ماده و ماده قبل باید قطعیت مرگ طرف باشد تا انسان حکم به پرداخت دیه بدهد0 ماده 338 قانون مجازات اسلامی مصوب 1370 می گوید:
((هرگاه شخصی را که شبانه از منزلش خوانده و بیرون برده اند، مفقتود شده دعوت کننده ضامن دیه اوست مگر اینکه ثابت کند که دیگر او را کشته است 0 و نیز اگر ثابت شود که به مرگ عادی یا علل قهری در گذشته چیزی بر عهده دعوت کننده نیست 0))
یعنی از مجموع این ماده بصراحت استفاده می شود که صرف مفقود شدن دلیل بر مرگ و مردن طرف نیست 0 یعنی باید مفقود شدن را طوری احراز کنیم که این خانه کشته شده یا مرده است والا صرف مفقودشدن شدن دلیل بر مرگ نیست که ما مردم را محکوم به دیه کنیم ، دیه بر مرگ تعلق می گیرد نه بر مفقود شدن 0 هرگز مفقود شدن از عوامل پرداخت دیه نیست

رئیس : جناب آقای افشار بفرمائید0
من فقط عرض کوچکی درباره دادگاه بدوی صادرکننده حکم و همینطور دادگاه دوم بعد از نقض و ارجاع پرونده دارم 0 به همان دلیلی که آقایان اکتفا می کنند و می گویند اقرار نبوده شواهد و قرائنی بوده حالا یاخود افراد قبول دارند یا افراد گواهی داده اند که ایشان شب دعوت شده و توسط افراد برده شد0 همان قرائن بعنوان اماره می تواند حجیت داشته باشد حداقل در بوجود آوردن ظن نسبت به قتل به متهمین ، و بنرم مورد می تواند از موارد لوث باشد0

رئیس : جناب آقای معنوی
عرض بنده همان بود که جناب آقای افشار اشاره کردند0قرائنی هست که مسلم می دارد ایاشن را با خودشان برده اند چرا که شاهدانی هم هستند و لذا وقتی این مطلب مسلم شد با ضمیمه شدن اعترافاتی که اینها کرده اند و خصوصیاتی که بیان نموده اند بالاخره همین می تواند قرینه ظنیه باشد بر مطلب 0 و اینکه مورد از باب لوث باشد مگر اینکه قرینه معارض داشته باشد0

رئیس : جناب آقای شبیری
به نظرم رسید که دیوان عالی کشور در حقیقت به دو قسمت اشاره کرده یک یانیکه اصل قتل باید ثابت باشد و دیگر اینکه اصل قتل ثابت نیست 0
در یک صورت که نظر آقایان این است که مسلم اینها بردند و در اینجا لازم نیتس قتل ثابت باشد همین مقدار که مفقود شده مشمول ماده 338 قانون جدید و ماده 42 قدیم بوده است 0
در ترجمه تحریر هست که هرگاه شخصی را که شبانه از منزلش خوانده و بیرون بردند مفقود شود دعوت کننده ضامن دیه اوست مگر اینکه ثابت شود که دیگری او را کشته است و نیز اگر ثابت شود که به مرگ عادی یا علل قهری درگذشته چیزی بر عهده دعوت کننده نیست 0 صرف مفقود شدن را می فرمایند که موجب ضمان است 0 این در صورتی است که با دعوت برده باشند0
اینها الان آقایان می فرمایند اصل این مسلم است و شهودی هم شهادت داده اند، در خانه متهمان دیده اند در محل عرنوسی دیده اند که اینها سوار ماشین شدند0 این را مسل می دانند که متهمان بردند و لذااینها که بردند ضامن دیه می شوند و یا اینکه احتمالا" اگر اصل قتل هم ثابت بشود این دور نیست یغنی اگر ادعای علم بشود بر اینکه اصل قتل واقع شده منتها کدام یک از اینها کشتند بازاینجا روشن نیست و چون روشن نیست در اینجا قهرا" دو احتمال هست که بنا بر فتوائی که امام می فرمایند در مواردی که متعدد باشد با قرعه باید انتخاب کرد و در موردی هم که آقایان می فرمایند دیه بین افراد علم اجمالی باید تقسیم بشود در این صورت بنابراین فتوا چنانچه تقسیم باشد آن قوت نتیجتا" دوتا نظریکی می شود]اینجاباید بگوییم [ دعوت کنندگان مسوول هستند و یا اینکه بگوئیم اطراف علم اجمالی هستند0 در این صورت بنظرم دیه اشکال ندارد اما حکم قصاص را نمی شود تایید کرد0

رئیس : جناب آقای محمد سلیمی
چون گزارش خوانده نشد و بنده هم قبلش حضور ذهن نداشتم الان مرور کردم 0 بنظرم می رسد ددگاه اولی که آمده رای به قصاص داده از این گزارش اینطور برداشت می شود که از راه علم به قصاص رای داده است 0 اولین دادگاه که رای داده از راه علم گفته اینها هر دو قاتلند و باید قصاص بشوند و لذا او به علمش عمل کرده است ولی دادگاه دومی به قسامه عمل کرده نه به علمش 0

رئس : بالاخره نظر جناب آقای سلیمی چیست ؟
اگر اجازه بفرمائید رای دوم را بخوانند0

رئیس : جناب آقای امینیان رای دوم را قرائت فرمائید0
رای دوم توسط حاج آقای عطائی صادر شده که هم ادیب هستند و هم قاضی خوب و جملات را خوب به هم ربط می دهند و چون رای در 8 صفحه نوشته شده من دو صفحه آخر را که استنتاجی است که کرده اند می خوانم چون بقیه اش همان تحقیقات است 0
استنتاجشان بعد از آنکه اظهارات را گفتند این است در نهایت قرائت ظنیه و امارات موجوده ، موضوع پرونده را از مصادیق لوث قرار داده و غلط کاری و نیزنگهای متهمان که سراپای حرفشان دروغ و بی اساس بوده بوضوح روشن گردیده و از آن جمله پرونده ای بدروغ در بجنورد به عنوان شکایت از شکنجه گران مطرح می سازند تا در آن پرونده بتوانند حاکم بشوند و بدینوسیله ثابت کنند که اعترافات قبلی بر اساس شکنجه بوده ( درحالی که عرض کردم حتی دیوان عالی کشور شکنجه را تایید کرده اند) البته ایشان می گوید همه اش دروغ است که در آنجا چنان پرونده مشهود است و کم و کیف پرونده به حضور مطلع که متهم پرونده بوده بنام حسن ضیائی فرزند علی قلی در محضر این دادگاه به وضوح نیرنگ نعمت الله را می بخشاید چون می بیند دلیلی در پرونده وجود ندارد که وی دیگران را محکوم کند بعنوان گذشت پرونده را مختومه قاضی رسیدگی کننده فارغ از این پرونده بوده موقوفی تعقیب صادر می نماید در حالی که وکیل اینها کلا" دفاع کرده به چه علت آمدند اینها گذشت کردند و آنهارادوره شان و مجبورشان کردند شاکیان شکنجه که اینها گذشت بکنند0
ایشان می گویند پس چرا رتفه اند گذشت کرده اند که با پیگیری این دادگاه بوضوح دروغ بودن مساله شکنجه چون روز روشن آشکار و معلوم شد صرفا" یک افتراء و یک دروغ است چنانکه متهم به حیل مختلف متوسل شده و در حالی که در برگ بازجوئی اولیه به نوعی اقرار نموده سعی کرده قتل را بپوشاند همانطور که موفق شدندجنازه را نشان ندهند و راست ترین حرف هر دو متهم در مورد جنازه همان بوده است که جنازه را بردند شهر کهنه قوچان در میان زباله انداختند بنزین ریختند و سوختند تا اثری باقی نماند و صرف عدم کشف جنازه با وجود قرائن حالیه و مقالیه نمی تواند آن را از ارتکاب قتل عمد بر کنار نماید0 زیار زمانی که ما بیقین کشف نمودیم شکنجه ای در کار نبوده است هیچ دلیلی وجود نداشته اینگونه تناقض گوئی نمایند0 پس اختلاف اساسی ما با دادگاه داریم 0
ما می گوئیم صددرصد شکنجه شده و پرونده شکنجه را آن موقع جناب آقای سادات رسیدگی کردند بلکه از همان اول کار نکرده را قبول نمی کردند و در کارشان باقی بودندبخصوص اولیاءدم ومقتوله افرادی مستضعف بوده و مقتوله زن معتاد و بی ارزشی بوده 0 بچه های او صغیر بودند، موقعیتی نداشته اند بروند پارتی بازی کنند و رشوه بدهندیا کسی را واسطه قرار دهند که اینها را شکنجه کنند تا اعتراف کنند و از این طرف نیز متهمان خصومتی با کسی نداشتند کسی با آنها دشمن نبوده ، لذا اهالی روستا نفیا" و اثباتا" ازاین جهت شهادتی نداده اند0 اعتراف و تناقضات آنان نمی شود بگزاف باشد0 اعتراف آنان به نفس قتل از باب اقرار عقلا"ماخود است و آن تناقضات کلا" و عدم کشف جسد بعد از انکارشان به علت فرار از مجازات تحت آموزشهای مکرر زندانیان در زندان هست کاملا" مشهود بود0
اولیاءدم که جوانان پاک طنیت و با گذشت هستند حقا" راست می گفتند که اگر حقیقت را بگویند ما گذشت خواهیم کرد لیکن چنان شست وشوی مغزی داده شده بودند که باید انکار داشته باشند ومبادا اقرا نمایند که با طول رسیدگیها و نصایح لازم قبول نکردندکه اقرار بکنند در دادگاه ضمن اینکه دیگر توجیهی برای اعترافات قبلی خود نداشتند لذا با دستور دادگاه شهودشان خواسته شد0
از متهمین دعوت بعمل آمد برای انجام مراسم قسامه که گذشت نکرده بودند دعوت بعمل آمد که در مورخه 4/12/70 جلسه دادگاه تشکیل شد و بعلت عدم حضور یک نف راز اولیاءدم و یک نفربه عنوان مطلع و جهات دیگر وقت رسیدگی مجدد مقرر گردید0
جلسهدادگاه در15/1/72 با حضور اولیاءدم و متهمان پرونده و وکلاء آنان و شهود متهمان برگزار گردید0 پس از استماع کلیه مدافعات و مطالب طرفین در پایان اولیاءدم دوبار هریک 25 مرتبه سوگند جلاله یاد کردند که قاتل مادرمان متهمان حاضر در محضر دادگاه بنامهای نعمت و قدرت می باشند و جسد مادرمان را سوزاندند تا اثر از جسد باقی نماند0
دادگاه برای احتیاط در تاریخ 7/4/72 از حسن ضیائی که بعنوان شکنجه گر از او شکایت شده در محضر دادگاه حاضر شود چنانچه گذشت تمام موضوع پرونده اتهام شکنجه را صحنه سازی دانسته خودش متهم به شکنجه بوده پس می خواسته تایید بکند؟ که ایشان می گوید صحنه سازی بوده اظهار داشت سعی آنها بر این بود که بگویند اعترافات ما بر حسب شکنجه بوده و در دادگاه اخیر خود آنان یعنی آقای بهنام ونعمت سعی کردند که مساله را خاتمه یافته تلقی کنند و از ترس اینکه به ما برائت داده شود مانند دادگاه قبلی با صلح و سازش پیشهادی خودشان موقوفی تعقیب صادر کردند وآقای برات نصیری که یکی دیگر از متهمین آن پرونده است فعلا" در کرج مشغول خدمت است 000
دادگاه پس از کنکاش و پرس وجوی فراوان همانند نتیجه ای بودکه دادگاه بدوی گرفته و از مجموع پرونده از جمله اظهارات نعمت در صفحات 000 و سوگند اولیاءدم و تحقیقات همه جانبه بزهکاری متهمان در حد ارتکاب شرکت در قتل عمد معارض است و بعد قصاص این هم استدلالات دادگاه که تقریبا" ما می گوئیم پرونده شکنجه راکه پزشکان هم تاییدکردند که اینها شکنجه شدند و بر اثر همان درهنگام رفتن به زندان و بازداشت شدن صحیح و سالم بودند در حالی که قوت خارج شدن از زندان نقص عضو پیدا کردند که باز روی حساب آنجا تبرئه کردند آمده دیوان عالی کشور آقایان گفتند با این همه دلایل و شکنجه محرز است و رای را هم نقض کردند وقتی که رای برائت نقض می شود و برمی گردد دوره شان می کنند و از ایشان رضایت می گیرند0
پی یک اختلاف اساسی ما با دادگاه داریم 0 دادگاه معتقد است اینها همه دروغ می گویند، ارقاریرشان درست است 0 شکنجه هم نشده اند چرا آنهائی که متهم به شکنجه هستند می گونید ما شکنجه نکردیم و لذا ایشان اعتقاد داشتند که خود متهم به شکنجه بگوید بله من شکنجه کردم 0
و اما رای دوم چون به صورت اصراری بوده به این صورت نوشته شده برای این که با توجه به تجدیدنظر خواهی اولی ءدم و آقای دادیار دیوان عالی کشور از رای شماره 000 شعبه 4 دادگاه عمومی قوچان که مفادا" قتل منتسب به متهم است که رای دومش نظر به این که این شعبه به شرحی که در گزارش و در نامه شماره 000منعکس شده است رای شماره 000 دادگاه کیفری یک قوچان راکه مبنی قصاص نفس نعمت الله و قدرت الله بوده است نقض نموده است و نر به اینکه شعبه 16دادگاه کیفری یک مشهد نیز در رسیدگی ثانوی همانند دادگاه قبلی به شرح رای شماره 000 حکم بر قصاص متهمان مذکور صادر کرده است و نظر به اینکه توجه به بند (ج ) ماده 7 قانون تجدیدنظرآراء دادگاهها و بند(ج ) ماده 24 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب این شعبه استدلال دادگاه ثانوی را نیز نمی پذیردموضوع به صورت اصراردرآمده 0

رئیس : جناب آقای ابراهیمی
یک کلمه بندهعرض دارم که آن را جناب آقای سلیمی تذکر و به این موضوع عنایت فرمودند: رای دادگاه اول رای 122292/10/69 که دادگاه کیفری یک قوچان صادر نمود مبنایش علم قاضی بود از حین اوضاع و احوال پرونده 0 اما رای 936/28 دادگاه کیفری یک مشهد که در مقام اصراری رای صادر کرده اینطور آقایان در گزارش مطرح نمودند دادگاه موضوع را از موارد لوث تشخیص و با ا جرای قسامه آمده رای داده است و لذا می خواستم عرض کنم که مبانی آراء موجود در پرونده یکسان نیست 0

رئیس : جناب آقای امینیان
معذرت می خواهم رای الو قوچان هم برمبنای قسامه بوده و بطوری که ملاحظه فرمودید خود دادگاه هم علم نداشته و خودش تردید داشته این که قسامه انجام شده در آنجا، ولی منظور من این است که استدلال این بوده می گویند که دادگاه مستندا" به ذیل مساله از کتاب قصاص القول فیما000 گرچه جنازه مقتول کشف نشده و معلوم نیست که واقعا" این دو متهم فاطمه را به قتل رسانده باشند، چگونه ما بگوئیم علم داشته خودش هم می گوید معلوم نیست ولی آنچه محرز است جهت لوث کردن موضوع و یا تقسیم جرم متهمان چه اقراری را نموده اند، دادگاه حکم اعدام قصاص هر دو متهم را صادر نمود و در گزارش قسامه اش را نوشتیم ولی اینجا ننوشته است 0

رئیس : جناب آقای محمد سلیمی
در گزارش آپده رای اولی بر مبنای علم قاضی است آنجا اسمی از قسامه نیامده ، در مورد رای دادگاه قوچان نامی از قسامه در گزارش برده نشده 0 ما هم علم غیب نداریم رای دوم بر مبنای قسامه صادر شده است اگر اینچنین باشد پرونده قابل طرح نیست می خواهد 1000 صفحه باشد، می خواهد100 صفحه باشد، ما پرونده ای که قابل طرح نیست نمی توانیم رویش رای بدهیم 0

رئیس : شما نمی توانید رای دهید برای این که جلوترهم مطالعه نکردید و بعد هم عین همین گزارش شما می فرمائید گزارش ناقصی است و پرونده را از مشهد آوردند، آنجاهای حساس پرونده را خواندند0 آیا ببینیم در شرع اطهر شما بیش از این تحقیق برای مسائل قضاوت دارید یا نه این پرونده را برگردان برای مشهد ببین 6 ماه دیگر بهتر از این می آید خوب مطلب را هم شما می دانید روشن است 0 این زن را آمده اند شب برده اند و بعدا" مفقود شده 11 سال دارد می گذرد من خیال می کنم که بیش از این ما در این پرونده معطل نشویم و ما انمااقضی بینکم بالبینات و الایمان و حالابینه را چون ما محتاج نبودیم خیال کردیم دو شاهد عادیل یا چهارتا مثلا" در قرآن بینه بمعنای شاهدین استعمال نشد0
این مطلب هم روشن است و مااقضی بینکم بالبینات شب این خانم را سوار کردند و بردند این اصلش به قول آقای حسینی مسلم است این را آقایان نظر بدهندمی خواهید این پرونده رارای دهیدبرگردد؟ برگردد گزارش دیگر ولی 11 سال است این مساله آمده و آنچه را که نظر آقایان هست راجع به اینکه قابل طرح نیست ، نباشد، پس بدهیم ، اگر واقعا" آن مقدار روشن هست بیش از این ما تکلیف نداریم خود در همین روایت انمااقضی بینکم بالبینات والایمان و000و لذا حکم بکند به کسی که خلاف واقع باشد و انما قطعت له 000 بنر من آقای سلیمی بیش از این پرونده را نباید معطل کنیم 0

رئیس : جناب آقای سلیمی
وقتی پرونده قابل طرح نباشد رای ما واقعا" آن رای واقعی نخواهد بود یعنی اگر ای این جهت رعایت نشود و برخلاف روال قضائی ما و میانیمان بخواهیم بخواهیم رای بدهیم یک پرونده ای را هم بخواهیم جمع کنیم در واقع به آنچه که باید برسیم نرسیده ایم ،اما در مرحله ماهیت پرونده عرضم به حضورتان کسی یا کسانی زنی را شبانه بردند شکی رد آن نیست که بردند0 این راتحویل پلیس می دهیم تا پلیس پیگیری کند که این زن را بردند ببینند چه کارش کردند دیگر آقا التماس می کنم ، خواهش می کنم ، تقاضا می کنم ، دستت را می بوسم ، بیا بگو ببینم این زن را چکار کردی خوب او جواب نخواهد داد0 همان طوری که در آخر مراحل دادرسی حتی بردن را هم قبول ندارد منکر است و می گوید من اصلا" خبری ندارم 0 حتی آن زنی که رفته این زن را خبر کرده و بردندش همه اینها زیرش زدندو گفتند ما قبول نداریم 0
خوب پلیس برای این یک راهی دارد برای تحقیق ممکن هم هست این افراد را یک مقدار کتک زده یا به قول آقایان شکنجه کرده باشند0 اقاریر ماخوذه هم بگوئیم چون بر اثر فشار بوده ارزش و اعتبار آن اقرار با حال و اختیار و اراده را ندارد0 البته اینها هم اگر این زن را بردند و سربه نیستش کردند و هرکارش کردند اینها هم نه به این عنوان زن را بردند سربه نیست کنند که بدکاره هست بلکه برای کار بد دیگری ، یا طلا داشته می خواستند بگیردند یا خودشان دنبال زن و فسق و فجور با این زن بودند بردند این کارهاراکردند اینها همه سرو ته یک کرباس برودند طبق آنچه که از پرونده به دست می آید دادگاه شعبه نمی دانم بیست و چند مشهد می گویدکه ازقرائنی که هست این زن را برده اند و اقاریری که تحت فشار از ایشان گرفته شده قرینه ظنی ، قرائن ظنی متعارفی باشد یعنی اگر نوع قضات از این گونه دلائل و شواهد نوع افراد جامعه از اینگونه قرائن ظنی پیدا کنند که توسط اینها قتل انجام شده آیا می توانیم بگوئیم که آقای قاضی شما از این ظن متعارف بی جهت ظن پیدا کردی ، ظن شما ارزش ندارد یا نه این را نمی توانیم بگوئیم 0
نظر بنده این است که دادگاه دوم بادقت رسیدگی کرده و احتیاطاتش را رعایت کرده به قسامه رای داده رای دادگاه دوم رایی است که می شود ابرامش کرد و اگر چنانچه حتی به شعبه هم برگردد شعبه هم عنایتی رویش بکند بعید نیست که با همین توضیحاتی که در رای داده و همه اینها را آورده بعد هم با قسامه رای داده که در دادگاه الو مطرح نبوده بتواند رای را ابرام کند و پرونده تمام شود و هیات عمومی دیگر نیاید و پرونده مختومه شود عرض دیگر ندارم 0

رئیس : جناب آقای سیداصغرحسینی
عرض کنم توجه بفرمائید حاج آقا نسبت به آنچه که ایشان می فرمایند که قابل طرح نیست بعلت این که دادگاه اول مستندا" به علم آمده به قصاص داده و دادگاه دوم مستندا" به اقامه قسامه ، همانطوری که متن عبارت قاضی محکمه اول را آقای دکتر خواندند متاسفانه قاضی محکمه اول به علم هم استناد نکرده ، تعبیر به علم نکرده همین جور وقتی که شرح قضیه را نقل کرده با این که گفته گرچه معلوم نیست که باصطلاح اینها این را به قتل رسانده باشند بعد گفته حکم اعدامشان صادر می شود همین 0
دادگاه دوم آمده شکلی تر عمل کرده اقامه قسامه کرده حالا اگر آقایان بخواهند مته به خشخاش بگذارند می گویند در هر حال این دو مستند با هم فرق می کند و یکی هم مستند است 0 مثلا" که عبارت باشد به اقامه قسامه اما اگر بخواهند بگویند نه مستند دوتا است یکی علم است که استنباط خود آقایان است 0 چون می گویند قسامه نیست پس لابد علم است بینه ای در بین نبوده است و دومی اقامه قسامه ، از این جهت می توانند بگویند قابل طرح نیست و اما این مطلب دومی که ایشان در مورد ماهیت قضیه صحبت کردند روشن است که اینها همه استحسانات است 0 اینها نمی تواند دلیل باشدواقعا" برای قتل آن هم ایشان می گوید ظنی حاصل شده در صورتی که اصل عمل یعنی فرع ادوات حاصل شده باشد یا بنحو دیگر منتها شک در این باشد که این قتل است یا مثلا" فرض کنید خودکشی است یا فرض کنید که خود این بنده خدا از بین رفته بعد ظن به قتل حاصل بشود طبق فتوای امام در اینجا می شود از موارد قسامه باشد قتل عمد، ولی اینجا ما در اصل اینکه اصلا" زهاق نفسی بوجود آمده درعالم کون یانیامده شک داریم نمی دانیم واقعا" توجه فرمودید نسبت به این ما چطور می توانیم بگوئیم که این از مواردی است که داخل در لوث می شود0

رئیس : جناب آقای شبیری
چون این مساله مکرر صحبت شده در مورد پرونده بعدی هم مطرح خواهد شد0 لذا این را عرض کنم چون اکثر آقایان یک نظری داشتند منتها بعدا" چون افرادی جدیدی در اینجا تشریف آوردند ممکن است نظر اکثریت عوض بشود با توجه به افراد جدیدی که شرکت می کنند این پرونده هائی که قابل طرح هست یا نیست در اینجا قبلا" صحبت شد ملاک چیست ، پرونده اصراری چه هست ، ملاک اصراری بودن بیان شد0
آقایان اگر گاهی استناد به ماده 463قانون آئین دادرسی کیفری بفرمایند آنجا ملاک وحدت دو تا رای نیست یعنی هر دو رای یکجور باشد، ادله و مستنداتش یکی باشد، می گویند اگر در هردو اعتراضات شخص معترض که البته آنجا هست که محکوم علیه متهم و یا دادستان تقاضای تجدیدنظر کرده باشد اگر به همان جهاتی که در دفعه اول تقاضای تجدیدنظر کرده باشد اینجا می آید درهیات عمومی مطرح می شود اگر استناد به آن بشود آنجا نم گوید دو تا رای دادگاه یکی باشد رای اول بر اساس علم ، دومی بر اساس قسامه یا برعکس ، فرقی نمی کند شخص متهم در هر دو می آید اعتراض می کند می گوید آقامن اصلا"نبودم 0
یکی می گوید قتل عمد رای دادگاه اولی می گوید قتل عمد بوسیله اینها واقع شده ، دومی می گوید نه قتل عمد نیست دادگاه دوم بعنوان قتل غیرعمد0 این م گوید نه قتل عمدش و نه قتل غیرعمدش اصلا" من در آنجا نبودم ، هیچ فعل به من استناد ندارد بهمان دلیلی که رای دادگاه اول اعتراض دارد به رای دادگاه دوم هم اعتراض می کند، وحدت رویه ای هم که صادر شد که پرونده های اصراری در هیات عمومی مطرح شود به استناد همین ماده 463 استناد شد که بنظر من می رسد آن ماده 463 شرعی هم نباشد0 در هر صورت رای وحدت رویه صادر شده و آنجانظرماندر اقلیت بوده ایم 0
در اینجا وقتی می آید مطرح بشود یک وقت به ماده 463 استناد می شود یا به وحدت رویه استناد می شود بنظر من اینها قابل طرح است هم این پرونده و هم پرونده بعدی قابل طرح خواهدبود وهمچنین قانون تجدیدنظر احکام دادگاهها هم تصریح نکرده به اینکه اصراری چیست ؟ در اینجا گفته شده دیوان عالی کشور بعد از اینکه رای دادگاه اول را نقض کرده پرونده برمی گردد می رود دادگاه دوم ، دادگاه دوم رایی را که می دهد مختار است دررای دادن خودش می تواندرای اصراری صادر کند در این صورت پرونده در هیات عمومی مطرح می شود0
در اینجا البته این با ماده 463 یک مقدار فرق دارد، دراینجا هر یک از طرفین اعتراض کنند طبق این قانون پرونده قابل طرح می شود، انیجا تعریف نشده اصراری چیست ،آقایان ممکن است به قانون آئین دادرسی مدنی استناد کنند در هر صورت اینجا اختلاف نظر بین آقایان هست 0 به نظر من چون آئین دادرسی کیفری خودش برای اصراری بودن رای وحدت رویه دارد بر اساس آن ملاک این که در اینجا مطرح بشود این است که در هر دو رای محکوم علیه یک جور اعتراض کرده ، مستند اعتراضش یکی است 0 در انیجا می آید هیات عمومی مطرح می شود در این صورت هر دو پرونده بنظرمن قابل طرح است البته از نظر ماهویش قبلا" عرض کردم در این صورت بنظرم می رسد اگر راجع به قابلیت طرح مساله ای نیست این را تمام کنند تا در مورد پرونده دوم به اشکال برنخوریم چون همانطور که فرمودند رای اولی بدون استدلال ، با علم است به هر صورت رای اولی با قسامه نبوده رای دومی با قسامه است و لذا رای اول یا علم است یا به قول ایشان بدون دلیل می گوید در عین خالی که ثابت نیست اما محکوم می شود دومی آمده قسامه را انجام داده در این صورت نظری که شخصا" خودم دارم و یا بعضی از آقایان دارند این را قابل طرح می دانم و رای شعبه را قبول دارم 0

رئیس : جناب آقای سپهوند
عرض بنده شامل دو قسمت است 0 یک قسمت راجع به همان قابل طرح بودن است 0 جناب آقای شبیری بسیار مستدل و مفصل توضیحاتی فرمودند در بند ج ماده 7 قانون تجدیدنظر آراء دادگاههاوهمینطور در بند ج ماده 24 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب که تجویز می کند طرح احکام دادگاهها را به عنوان اصراری در هیات عمومی صحبتی از اصراری بودن وشرایط اصراری بوان نمی کند0
بنابراین ما برمی گردیم به مقررات سابق آنچه ملاک اصراری بودن هست به قوت خود باقی است 0 چون وقتی در قوانین جدید مطرح می شود اینطور استنباط می شود که قانونگزار جدید آن ترتیبات قبلی را هم قبول دارد آنچه در هیات عمومی دیوان عالی کشور مطرح شد به عنوان وحدت رویه و جناب آقای شبیری هم اشاره ای فرمودند نه ازجهت اینکه ملاک قابل طرح بودن در هیات عمومی چیست از باب اینکه اصولا" ماده 463 قانون آئین دادرسی کیفری قابلیت اعمال از باب اصراری بودن دارد0 چون آنجا تاکید دارد به اینکه دادگاه بایستی از رای هیات عمومی دیوان عالی کشور تبعیت بکند0 تنها مساله ای که سبب شد موضوع مطرح شود این بود نه اینکه جهت طرح احکام دادگاهها در هیات عمومی چیست ، ملاکاصراری بودن را ماده 463 صراحتا" تعیین می کند0 آنجا هم بحث شد در همان جلسه مفصلا" و بطوری که بازاشاره فرمودند بنده هم جزء اقلیت بودم 0 قبول نداشتم که ملاک تجدیدنظر خواهی نحوه احکام دادگاهها باشد0
ماده 463 صراحت دارد به اینکه اگر محکوم علیه یا دادستان به همان جهات و علل اولیه تجدیدنظرخواهی بکند پرونده درهیات عمومی مطرح می شود نکته که ملاک ، نحوه احکام دادگاههاست 0 حکم دادگاه هر چه باشد، دادگاه اولی گفته که اینها قاتلند، حالا یا با قسامه یا با علم یا به هر ترتیبی ، حکم داد به قصاص شعبه محترم دیوان عالی کشور قبول نکرد گفت نه اولین شرط صدور حکم قصاص مسلم بودن مرگ است 0
در این پرونده مرگی مسلم نیست 0 دادگاه دوم اصرار کرد یعنی مجددا" با وجود استدلال شعبه بیست وهشتم حکم به قصاص صادر کرد0 حالا با ترتیب قسامه موضوعی هم که راجع به مفقود شدن مطرح شد نه در کیفرخواست مطرح بوده و نه دادگاهها نظری به این مساله داشتند0 شعبه محترم بیست و هشتم در این مورد اشاره ای کرده ، بنابراین مساله مفروغ عنه است 0
آنچه باقی می ماند این است که رای به قصاص درماهیت قابل تایید هست یا نیست و اصولا" مساله قابل طرح می باشد یا خیر، از لحاظ قابل طرح بودن بنده عقیده دارم باید ما این ترتیب رابه هم بزنیم ، ملاک قابل طرح بودن تجدیدنظرخواهی و جهات تجدیدنظرخواهی است مسلما" آرا با هم هیچ گاه به طورکامل تطابق ندارنداگرما بخواهیم این ترتیب را معمول کنیم باید کلیه احکام را بگوئیم قابلیت طرح ندارد اگر مبناء هم قانون است به آن ترتیب بنده این احکام را قابل طرح می دانم 0
در ماهیت هم همانطور که اشاره کردم آنچه که ملاک است مسلم است قتل است 0 حالا اشاره ای فرمودند بعضی از جاهاخود حضرتعالی فرمودید خوب اگر آتش زده باشد بله ممکن است قاتل بعد از قتل جسد را آتش بزند یا به دریا بیندازد یا به ترتیبی عمل بکند که آثاری بدست نیاید0 اما این ترتیب باید با دلیل ثابت بشودیعنی برای ما مسلم باشد که قتلی اتفاق افتاده و جسد سوزانده شده یا به دریاافتاده بنابراین بنده هم قابل طرح می دانم و هم رای شعبه محترم بیست و هشتم دیوان عالی کشور را تایید می کنم 0

رئیس : جناب آقای آموزگار
اگر چه برای ما ثابت شده که اقرار مکره فافد حجیت است و شعبه دیوان هم برایش محرز شده که این اقرار بر روی اجباروشکنجه بوده خوب باید ترتیب اثر به آن بدهیم اما این مساله مانع از این مساله نخواهد شد این پرونده حسب گزارشی که من خواندم متهمین تفاصیلی را در نحوه قتل و اینها در مراحل مختلف بیان کردند0 هر مرحله گفتند اله کردیم ، بله کردیم ، چکار کردیم که هر کس این گزارش را بخواند مطمئن می شود کمااینکه رئیس شعبه اول هم اطمینان و علم حاصل کرده می خواهم این را عرض کنم که عدم حجیت اقرارمکره در این پرونده منافاتی با حصول علم از مجموع اقاریر ونحوه بیان تفصیلات ماوقع قضیه ندارد ومانع از حصول علم برای قاضی شعبه نیست از باب حجیت علم نه از باب حجیت اقرار، که بنده هم واقعا" این گزارش را خواندم مطمئن شدم که قتل به وسیله اینها واقع شده 0
بنابراین بعقیده من قتل واقع شده ، اصل قتل مسلم است اینکه جسد مفقود شده و پیدا نشده اینها هیچ موثر نیست در اینکه قتل واقع شده یا نه به هر دلیل اخفاء کرده اند ولکن علم حاصل می شود برای قاضی برای من هم علم حاصل شد اینجا قتل بوسیله آقایان واقع شده اگرچه اقرار کردند که ما شکنجه شدیم این را قبول دارم در عین حال شواهد و دلائل پرونده طوری است که خصوصیاتی را بیان می کنند، این خصوصیات را دیگر شکنجه گر که خبر ندارد به ایشان بگوید که بگوئید، شکنجه گر می گوید اقرار کن ، کشتی بگو، می گوید بله کشتم ، خوب اما چطور کشتی ؟ شکنجه گر نمی تواند به ایشان بگوید و تلقین کند که کجا بودی ، چکار کردی ، بنابراین علم برای قاضی حاصل شده و کلمه محرز هم درلسان قاضی شعبه اول آمده است 0 بنابراین اصل وقوع قتل توسط اینها ثابت ، مورد از موارد لوث است با اقامه قسامه در مرحله دوم قتل ثابت می شود و بنده معتقد به صحت رای دادگاه هستم 0

رئیس : جناب آقای اردیب رضوی نظریه جناب آقای دادستان محترم کل کشور را قرائت فرمائید0
نظر به اینکه نصرت الله و نعمت الله متهمان پرونده در جریان تحقیقات در مورد قتل فاطمه صدیقی تناقض گوئیهای زیادی نموده و سرانجام هم نتوانستند محل اخفاء جسد او را نشان دهند0
لذا با توجه به کشف نشدن جسد دلیل کافی برای احراز قتل بانوی نامبرده وجود ندارد لکن چون از مجموع تحقیقات استفاده می شود که متهمان بانوی مذکور را شبانه خارج نموده و پس از آن اثری بدست نیامده مورد منطبق با ماده 42 قانون دیات بوده متهمان مسوول پرداخت دیه او هستند0
بنابراین رای شعبه 28 دیوان عالی کشور که براین اساس صادر شده موجه بوده معتقد به تایید آن می باشم 0

رئیس : آقایان لطف بفرمائید نظر مبارکتان را مرقوم فرمائید0

رئیس : تعداد حاضرین در جلسه 28 نفر اکثریت 17 نفر رای شعبه بیست و هشتم دیوان عالی اکشور را تایید کرده اند اقلیت 11 نفر رای دادگاهها را صحیح دانسته اند0

مرجع :
کتاب مذاکرات وآراءهیات عمومی دیوان عالی کشور،سال 1374
دفترمطالعات وتحقیقات دیوان عالی کشور، چاپ روزنامه رسمی کشور
86

نوع : آراء و نظریات

شماره انتشار : 24

تاریخ تصویب : 1374/08/02

تاریخ ابلاغ :

دستگاه اجرایی :

موضوع :

منبع : وب سایت قوانین دات آی آر (معاونت آموزش دادگستری استان تهران)

    

قانون های مرتبط

مشترک شدن در خبرنامه!

برای دریافت آخرین به روز رسانی ها و اطلاعات ، مشترک شوید.